کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

 

یه سری اتفاق افتاد دور موندم از وبلاگ. حالا هر اتفاقی . بعد دست دست کردن شروع شد و همین جوری از وبلاگ دور شدم.

اول غیبت صغری داشتم بعد بهمن ماه اومدم یه رخ دادم و رفتم تو غیبت کبری

دیگه الان اومدم حتما ادامه میدم و کنارتون خواهم بود.

معذرت میخوام اگه نبودم و قول میدم که باشم.

تو نبودم اوضاع وبلاگ بهتر، تعاملات با شما بیشتر، فضا و تم وبلاگ عالی‌تر، ایده ها جدیدتر و تر و تر و تر و تر و تازه!

آدم اینا رو میبینه رغبت نداره واسه برگشت که. تو نبودش این قد اوضاع گل و بلبله که همشم زحمت بشری به نام آیدینه [آ.ن: چاکرم.]

ولی خب بهتون نوید میدم این "تر"ها به "ترین" تیدیل شه

 

دلم واسه همتون تنگ شده

یه سری دوستان جدید هم اومدن که خوشحالم از بودنشون و امیدوارم همه مون لحظه های خوبی رو تو وبلاگ داشته باشیم

نبودم ، در نبودم وبلاگ شد نونوار

طنز تولیدی و شعر طنز دار!

آمدم، باشد که باشم کمکی

تا که وبلاگ شود دلبرکی

آمدم با یک سوالی در سرم

این جوی است که همه شاعر شدن؟!!

 

ک.ف: دوستون دارم. بازم پوزش بابت تنبلی و نبودم.

  • حمیدرضا مرادی

 بعد از داریوش کمالی پست صوتی‌های ما به سمتی رفت که امشب آقای حسین کلهر مجری توانمند صدا و سیما می‌خوان برامون رابطه‌ی عکس بین چیزهایی که ما دوست داریم و میزان مفید بودن آنها رو توضیح بدن.

 

در ادامه‌ی پست همراهمون باشید.

«این ره که تو می‌روی به ترکستان» نیست ۱ / انگار کنون مرکز تابستان نیست

انگار که کنکور تمامت نشده ۲ / انگار دو سال بعدِ دبیرستان نیست ۳

این جمعه بیا و پست‌ها را بنویس / وبلاگِ تو زندست و به گورستان نیست

جمعه بشود اگر کسی ننویسد / راه و گذرم مگر به کوهستان نیست ۴

 

توضیح المصارع:

۱. تضمین شعر سعدی «ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی / این ره که تو می روی به ترکستان است»

۲. در اینجا جابجایی ضمیر صورت گرفته: کنکورت تمام نشده

۳. این مصرع اشکال وزنی دارد!

۴. در اینجا نویسنده تهدید آخرش را بیان می‌کند.

 

آ.ن: با تشکر از محمد که ما را به شعر وا داشت و با تشکر از حمید که از جمعه‌ی بعد خواهد آمد انشالله.

  • آیدین

   مشاهده تمام قسمت ها   

 

صبح یه روز آفتابی،شایدم ابری،یا نیمه ابری!
[زنگ آیفون]
بهزاد:دوستان دستم پُره! جان من ایندفه یکی دیگه بره درو باز کنه!
کمند:کار خودته!
بهزاد:ینی خوشم میاد فداکاری و حس نوع دوستی تو این دفتر موج میزنه!!...بله؟
-پیک موتوری هستم. یه بسته براتون دارم. اگه میشه بیاین پایین.
جلوی در
بهزاد:سلام... اِ!! پسر تو اینجا چیکار میکنی؟!
-آروم!! بذار بریم بالا اونا رو هم غافلگیر کنم!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بهزاد:بیاین که یار بی وفا بازگشته!
علیرضا:بهزاد زده به سرت؟!... پویـــا؟!
کمند:پویــا؟؟
پویا:مگه جن دیدین؟! آره دیگه! پویا!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

  • آیدین

 

فکرکنم از تب کنکور بسی سیر شدم

سنم از هجده گذشت و کمی هم پیر شدم

 

یاد دارم که کمی تا کَمَکی طنز شدم

در همه گفته ی افراد جهان، نقض شدم

 

من ندانم که چطور ممد یک طنز شدم

فکر کنم در نظرم شاعرکی فرض شدم

 

خواستم وارد وبلاگ شوم، منگ شدم

user خود زده و در پی یک رمز شدم

 

رمز خود را زده و وارد وبلاگ شدم

و بدیدم که من از دید همه پاک شدم

 

قصه* ای بود! که من در طی آن فوت شدم

کُنکُری آمد و من در پی آن out شدم

[*خانه ی سالمندان ]

 

کردم اندیشه و من در پی یک راه شدم

پس نوشتم من و از خواندن آن شاد شدم

 

ممدم!!! کز نظر دیده ی تان پاک شدم...

یاد دارید مرا؟ آری اگر، شاد شدم

 

چندروزی است که من شاعر 1Tanz شدم

جو گرفتست دگر! وارد یک مرز شدم...

 

«محمدرضا اکبری»

 

 

  ✔ با عرض معذرت بخاطر تاخیر یک ماهه ای که داشتم! عید رو تبریک میگم.

✔ همچنین معذورم بابت بد قولی راجع به پست جام جهانی! که البته آماده بود، اما نشد...

این مدت که نبودم، وب خیلی پیشرفت کرده خداروشکر، که باید از همه ی شما ممنون بود.

✔ بنابراین من هم بعنوان عضو این گروه تمام سعی خودم رو میکنم که کارهای ضعیفی از من نبینید.

✔ من، شاعر، نیستم!!! پس باز هم متذکر شوم که وجود هرگونه ایرادی در شعر من طبیعیه!

✔ داستان های کولاک و خانه سالمندان رو خوندم و از نویسندگان محترم و محترمه ممنونم که چون من بدجور درگیر کنکور بودم، نخواستند وقتم تو داستان ها صرف بشه و این بود که فوت شدم!:دی

این پست اول قرار بود بصورت صوتی رو وب بیاد، که همین موضوع هم تاخیر رو تشدید نمود!

✔دیگه هیچی دیگه،همین! خواستم بگم اومدم!

  • محمدرضا اکبری

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت                صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

«قاآنی»            

 

 

با پایان یافتن ماه رمضان، درهای رحمت خداوند بسته می شوند،
مواظب باشید لای در گیر نکنید!

 

تبریک :)

  • آیدین

 

سازمان ملل , دموکراسی , فلسطین , خون , شهادت , مقاومت , کودک , صهیونیست , انگلیس , آمریکا , اسرائیل , بی‌بی‌سی , من‌و‌تو , جنایت , بسه؟

  • آیدین

 ?  می‌دانستید خرچنگها در عروسی‌هایشان نمی‌توانند دست بزنند!؟ فقط بشکن ریز میزنند! برید حال کنید با این اطلاعاتی که قرار است در اختیارتان بگذارم!!

 ?  بعد از ۱۰ سال فهمیدم مرحوم زی‌زی‌گولو نمی‌گفته دراکولا تا به تا ، بلکه می‌گفته

[زی‌زی‌گولو آسی پاسی، دراز کوتاه تا به تا]

 ?  آیا می‌دانستید وقتی لبهایتان را غنچه کنید دماغتان گشاد میشود؟

حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنی ضایع!

 ?  دوستان هیچ می‌دانستید اکثر تصادفات هنگام رانندگی رخ می‌دهند؟

:| می‌دونستید؟ پس بیخیال! برین بعدی!

 ?  آیا می‌دانستید، با شمردن حلقه‌های تن ماهی میتوان به سن کنسرو پی برد!؟

این روش در مورد درخت که کار می‌کرد. فک کنم اینجا هم بشه!

 ?  آیا می‌دانید، سر هر موضوعی که در خانه‌‌ی ما بحث می‌شود نتیجه‌اش این است که

من کی می‌خوام این وبلاگ کوفتی رو بیخیال بشم!؟

 ?  آیا میدانید، که در فیلم‌ها شخص گروگانگیر همیشه اصرار دارد پلیس همراهتان نباشد و همیشه هم هست؟

 ?  می‌دانستید که دکمه enter کیبورد هم پیر و فرسوده می شود و اصطلاحا به آن پیرینتر گفته می شود!؟

 ?  می‌دانید که چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی‌شود؟ برای اینکه ته دمش گره دارد!

  • آیدین

   مشاهده تمام قسمت ها   

 

- وای خدا! مردم از خستگی! بهار یه چایی بریز!
- مگه من آبدارچی ام؟! در ضمن "لطفا" رو نشنیدم!
- یعنی آدم گیر قوم مغول بیفته ولی کارش پیش این دخترا گیر نکنه! باشه! لطفا!
- حالا شد! ولی آقای سلطانی خودت میری واسه خودت چایی می ریزی چون من کلی کار دارم!
- خیلی ممنون! ببخشید زحمت دادیما!
- خواهش میکنم!!

(زنگ در)

بهزاد: در هم لابد من باید باز کنم!
بهار: پس چی!
بهزاد در را باز می کند! پرنیان وارد می شود.
پرنیان: سلام بچه ها! یه پیشنهاد دارم. کیانا هست؟
علیرضا: آره هست. تو اتاقشه داره خودشو میکشه یه تئوری ریاضی رو اثبات کنه!
پرنیان: پس نمیشه برم تو اتاقش؟
بهار: میخوای برو! ولی چک و اخم و برج زهرمار شدن های بعدش با خودت!

 

  • آیدین

اداره آب و فاضلاب:
در روزهای گرم تابستان بهتر است به جای استفاده از کولرهای آبی، از کولرهای گازی استفاده کنید.

 

آخه چرا؟؟ مگه باباهای محترم کار و زندگی ندارن!؟ مگه میشه اینقدر دقیق و حساس باشن تو مسئله‌ی پیچیده‌ی این سردکننده‌ی هوا!!؟ اصلا به نظر من دکمه روشن کردن کولر باید همه جای خونه باشه، اما دکمه خاموش کردنش در انباری زیر دبه سیرترشی. اصلا جدیدا محبت پدری همینطور اندازه‌گیری میشه! ینی شما اگه شخصی رو دیدید که کولر رو خاموش نمی‌کنه، مطمئن باشید هنوز پدر نشده! تا این حد!!!

کلید بهشت زیر پای مادران است و کلید کولر زیر دست پدران! بیایید از پدرهای سبزِ سرزمینِ گرممان بخواهیم تا ما را یاری کنند تا در این فصل گرم با روشن گذاشتن کولرها همه از هوایی خنک و مطبوع لذت ببرند ... :|

چند روز پیش سر یه موضوع بی‌ربط که حق با بنده بود با پدرم حرفم شد ایشون هم میخواست معذرت خواهی کنه، هم غرورش اجازه نمی‌داد. هیچی دیگه! طی یه حرکت انقلابی رفت کولر و روشن کرد! اصن عشق به خونمون برگشت!

میگن بهترین نوع خوابیدن، خوابیدن با پتو زیر کولره! خیلی خوبه! اصن تو زندگی یه دردهایی هست که فقط با خوابیدن زیر کولر خوب میشه! بنده که ساعات بسیار از عمرم را در حال استفاده بودم که پدر گرامی زحمت به هم زدنش را کشید!

بعد یک مشکل دیگه‌ای هم هست اینکه این کولرها روی ۲۴ درجه خیلی گرم، و روی ۲۳ درجه خیلی سرد هستند. الان من موندم این وسط خب! مثل صدای تلویزیون که رو ۱۷ زیاده رو ۱۶ کم :|

اداره برق :
در روزهای گرم تابستان بهتر است به جای استفاده از کولرهای گازی، از کولرهای آبی استفاده کنید‌ :|

 

     و سوال:

قدیما که کولر نبود!؟ باباها دقیقا چیو خاموش می‌کردند!؟

  • آیدین