کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۷۶ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

  آ.ن: با وجود سطحی بودن و روان بودن لحن این شعر ، بسیار شعر عمیقیه ، حتما" بخونین.  

خونه ما توی آپارتمانه، آپارتمانی کـ خیلی مامانه
همسایه هایی کـ همه قاطی ان، اکثرنم آدمای لاتی ان
خونه اول خونه شهینه، با 28 تا بچه توش می شینه
شهین خانم آدم راحتیه واسه خودش عمه امتیه!
بنده خدا کـ سنی هم نداره این همه بچه از کجا می آره؟
به احتساب من ورپریده، هردو سه ماه یه بار، سه بار زاییده!
حقوق شوهرش بخور نمیره، بچه می آره یارانه بگیره
همسایه بالایی ما حمیده، پشت تموم مردا رو خمیده
رو گردن تک تکمون سواره، از همه محله آتو داره!
فکر می کنه خونه ش یه جور معدنه، سی ساله داره خونه شو می کَنه!
آشغالاشو می ریزه تو کریدور، ماشینشو می شوره تو آسانسور
صدای ضبطشو زیاد می کنه هر غلطی دلش بخواد می کنه
دستامونو بدجوری بسته نامرد، نمی شه اعتراضی هم بهش کرد
با مدرکاش رومونو کم می کنه، می آد حیاط«بگم؟بگم؟» می کنه!
همسایه روبه روییمون جواده، دهن و چن جای دیگه ش گشاده!
صب تا غروب تو خونه شون می خوابه، آدم دس به پول نه دس به آبه
می ترسیدیم بگنده یا بمیره، آخه هف هش ساله حموم نمی ره
بچه های محله آروم آروم با همدیگه جوادو بردن حموم
روی تمام لیف و کیسه ها زرد، صابون جوادو دید حسابی کف کرد
به موش یه سیم فاز، به پاش سیم نول، یه ربع گذاشتنش تو تشت الکل!
با صابون و شامپو ستیزه کردن، جوادو آخرش یونیزه کردن!
آوردنش بیرون مث جنازه، تازه دیدیم بنده خدا چه نازه!
بعد حموم، جواد شکل مداد شد، شلوارشم دیگه براش گشاد شد
همسایه آخری یه خورده چیزه، چیز یعنی چیز ننه مرده چیزه!
مَرده ولی همه ش عشوه می ریزه، خودت بگیر دیگه، یه کم مریضه
پشت سرش حرف و حدیث زیاده، راه می ره با یه عالمه افاده
رفیقاشم برادر دینی ان، تصادفا البته قزوینی ان
یکی تو ذهنم داره چیزی می گه: داری دیوونه می شی، بسه دیگه
همه ش توهمه، توهم بده، فکرای کشدارتو هی کش نده
کی گفته خونه ات تو آپارتمانه؟ آپارتمانی کـ خیلی مامانه؟
ببین داری توی خودت می گندی، بسه دیگه به چی داری می خندی؟
به این کـ دیوونه شدم می خندم، دارم به رویای خودم می خندم
خونه ما توی آپارتمانه، آپارتمانی کـ خیلی  مامانه!

 

  آ.ن: داروین می گفت انسان ها میمون های تکامل یافته اند 
  و من کسی را می شناسم که هنوز تکامل  نیافته!  

  • آیدین

در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد.
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت: نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم.
شوهر چیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت.
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولداین فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد.
مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ مرد بسادگی جواب داد: چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه!

  • آیدین

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند.

ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد.

یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.

دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود.

مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم …

  آ.ن: ... و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!  

  • آیدین

به این دلایل:

۱- اسم فامیلیشـون رو همیشه نگه میدارن

۲- مُکالماتِ تلفـنی شـون ۳۰ ثانیه بیشترنیست

۳- برای یه سفـر ۵ روزه یه شلوار جین کافیـه

۴- اگر جایی دعوت نشدن قهـر نمیکنن

۵- در طولِ زندگی نیازی به تغییـر مدل مو ندارن

۶- برای ۲۵ نفر در عرض ۲۵ دقیقه سوغاتی میخرن

۷- اگر به مهمونی برن و لباسـشون با دیگری یکی باشه ضد حال براشون نمیشه بلکه با طرف دوست میشن

  • آیدین

سوال اینبار خیلی مهمه ...

رهنمایی هم نمیکنم!

اون چیه کـ راحت از جیب بیرون میاد؟

  • آیدین

ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻩ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺯﺍﺭ ﻣﯿﺰﺩﻩ:

ﺩﺧﺘﺮﺍﺕ ﮐﻔﺶ ﻧﺪﺍﺭﻥ، ﭘﺴﺮﺕ ﻟﺒﺎﺱ ﮔﺮﻡ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺧﻮﺩﻡ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...

ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯿﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﻟﮏ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺑﯽ ﺟﻧﺲ ﺑﯿﺎﺭﻩ!!!؟

  • آیدین

طنز - ایرانخودرو

  آ.ن: چقد دلش پر بوده!  

  • آیدین

روزی یک مریض به دکتر مراجعه کرد و از کمر درد شدید شکایت داشت...
دکتربعد از معاینه ازش پرسید: خب، بگو ببینم واسه چی کمرت درد می کنه ؟!
مریض گفت :محض اطلاعتون باید بگم کـ من برای یک کلوپ شبانه کار می کنم، امروز صبح زودتر به خونم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم!
وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم کـ یکی با همسرم بوده ، در بالکن هم باز بود، من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم!
وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم کـ می‌دوید و در همان حال داشت لباس می‌پوشید!!!
من هم یخچال را کـ روی بالکن بود بلند کردم و پرتاب کردم به طرف اون!
فکر کنم دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچال باشه.....

مریض بعدی، به نظر می رسید کـ تصادف بدی با یک ماشین داشته!
دکتر بهش گفت : مریض قبلیِ من بد حال به نظر می رسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟!
مریض پاسخ داد : باید بدونید کـ من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روزکار جدیدم بود...
ولی من فراموش کرده بودم کـ ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم، من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباس‌هایم را می‌پوشیدم،شما باور نمی‌کنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!!!

وقتی مریض سوم وارد شد به نظر می رسید کـ حالش حتی از دو مریض قبلی هم وخیم‌تره !
دکتر در حالی کـ شوکه شده بوده پرسید: تو دیگه از کدوم جهنمی فرار کردی......!!!؟؟
و بیمار جواب داد : خب، راستش من داخل یک یخچال نشسته بودم ...

  • آیدین
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: 
خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و …..
بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما" یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

 
  آ.ن: منظور دکتر هم همین بود!  
  • آیدین
آمار های این وبلاگ توسط اداره آمار کاملا" تایید شده است. [به جون کیانا]
 
83% از کسایی که با والدینشون زندگی میکنن
موقع وب گردی یه تب اضافه باز میزارن که در صورت ورود ناغافل پدر و مادر ازش استفاده کنن!!!
 
  آ.ن: باور کن الآن یکی باز بود کـ بستم! هفته پیش مامانم گیر داده بود اینایی کـ دیدگاه میذارن کیَن؟ یدونه پسر پیدا نشد!  
  • آیدین