کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

شناخت زن ها

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۵۱ ب.ظ

یک بنده خدایی ، نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت:

خدایا ! میشه تنها آرزوى مرا بر آورده کنى؟

ناگاه،صدای  فرشته رحمت و اجابت دعا  از عرش اعلى بگوش رسید

که میگفت: چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من؟

مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت:

ای خدای کریم از تو می خواهم جاده ای بین کالیفرنیا و هاوایی

بسازی تا هر وفت دلم خواست در این جاده رانندگی کنم!!

از جانب خدای متعال ندا آمد که:

ای بنده ی من! من ترا بخاطر وفاداری ات بسیاردوست

می دارم و می توانم خواهش تو را برآورده کنم اما هیچ میدانی

انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟هیچ میدانی که باید ته

اقیانوس آرام را آسفالت کنم؟ هیچ میدانی چقدر آهن و سیمان

و فولاد باید مصرف شود؟ من همه ای اینها را می توانم انجام

بدهم! اما آیا نمی توانی آرزوی دیگری بکنی؟

مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت:

اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم! میشود بمن

بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى

احساس درونى شان چیست؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که

چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟

صدایی از جانب باریتعالى آمد که:

ای بنده من!

آن جاده ای را که خواسته ای، دو بانده باشد یا چهار بانده!!؟؟



ک.ف : سلامتی اونایی که منو به خاطر خودم میخوان … نه واسه پرایدم!

  • ۹۱/۱۱/۲۹
  • حمیدرضا مرادی

دیدگاه‌ها (۱)

نتیجه ی اخلاقی خوبی داشت! :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی