شهربازی
آ.ن: حالا هی برین شهربازی!
بزن قدش سهاااااااااااااااااا !!!
همه ی دنیا یه طرف تهران یه طرف دیگه!!!
قزوینم شد شهر آخه؟؟؟از دهاتای تهرانم بدتره!
باشه میگم اما همراه با شرایط ذکر شده توسط دوست باباجونتون ...
بالاخره چشم در مقابل چشم ....
خب اگه اینطوریه پس منم جزو پناهنده ها محسوب میشم دیگه!!!
چون منم قزوینی نیستم!
یا میشم برای تهران یا رشت!!!که هیچ کدومشون هیچ ربطی به قزوین نداره!!!
تو هم حرف نزن دیگه صباجان!!!
مگه کشور خارجیه قزوین؟؟؟تحفس؟
آره تو ... خود تو ...
مگه قزوین چه شه؟؟؟یادت رفته .... ؟؟؟
حالا اگه هم بخوای پناهنده بمونی من اجازه نمیدم به عنوان یک شهروند قزوینی ....
درسته من به چیز علاقه دارم اما دلیل نمیشه تو به شهر عزیزمان "قزوین"
توهین بنمایی...بعله اینگونه است ... حالام اگه بخوای اذیت کنی من شرایطو در ملع عام اعلام مینمایم ...
منکه خودشو هی میبینم اینقد ذوق مرگ نمیشم که تو چیزشو دیدی اینگونه شادی .... (آیکون کمی تا قسمتی اغراف)
سلام من اینو سوارشدم وقتی اومدم پایین فقط نشستم گریه کردم خیلی بد بود به وب منم بیا
اتفاقا خیلی هم بدم میاد!
محض اطلاع!
آخه آدم فک میکنه هر لحظه داره میفته پایین!
ولی من هنوز تو کف اون سورتمه ام!!!!!!!!!!!!
خیلی خیلی بد بود
تازه من شال سر کرده بودم و دوستم روسری!
بعد از اینکه تموم شد شالم روی گردنم بود!خوب شد که باد نبردتش!
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ(الان دهن من وا مونده ها!)
بعد اونوقت حالت بهم نمیخوره؟خیلی وحشتناکه!
ولایت ما هم یه شهر بازی درست و درمون نداره، دیگه کشتی سباش حال نمیده
حس میکنم تو گهواره نشستم .
و حسرت این تابا هم همیشه به دلم موند
عارفه،قبل تیزهوشان مرحله دوم یادته با محدثه کشتی سبا سوار شدیم فقط جیغ زدیم!
من تو تمام عمرم فقط یبار اون ردیف آخر سوار شدم اونم با محدثه بود!
یبارم پسرداییم گفت بیا بریم من قبول نکردم!:دی!
من عاشق شهر بازیم
خیلی کیف میده
آخرین بارم با دوستام رفتیم دالفـَک،سورتمه سوار شدیم!!!
دیگه داشتیم میمردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!