کولاک - قسمت اول
دانشگاه تهران،سال 1400
- آقای همتی! اون هندزفری رو از گوشت در بیار! غلطگیر رو هم بذار تو کیفت! خجالت داره! شماها دانشجوهای این مملکتین! بعد هنوز مث بچه دبیرستانی ها ...
- استاد داشتم فرضیات مونش در بعد هشتم رو بررسی می کردم. حواسم نبود با غلط گیر روی میز نوشتم
- میشه این فرضیات رو ببینم؟.....بله!!! چه لوگویی هم داره این فرضیه!! آرم آدیداس! ... (استاد خشمناک* می شود) ... همتی! دو راه داری! یا این واحد رو حذف میکنی! یا فرضیات مونش در بعد هشتم رو تا پایان ترم واسم میاری!
****
بعد از کلاس:
کمند: خاک بر سرت! تو هنوز با غلطگیر نقاشی میکشی؟
- چیه مگه؟ همین شماهایین که ذوق و استعداد هنری رو کور میکنین دیگه!!! این دختره کو؟؟
- دختره کیه دیگه؟؟
- کیانا! من هی میگم تو مجله به من یه کار بده میگه نه! از بس این لجوج و خودسره
(یه جزوه به کله ی آیدین اصابت کرد!)
- آی!!!!!!!!!!!!!!
- کی لجوج و خودسره؟؟ کمند جون من از تو می پرسم! تو سردبیر یه مجله بودی، ویراستاریش رو به آیدین همتی می دادی؟؟؟؟
کمند: آیدین تو میخوای ویراستار مجله کولاک بشی؟؟؟ نهههههههههه! عموجون "کولاک" رو با کدوم ک می نویسن؟!
کیانا: همینو بگو! خب…کمند بریم دفتر مجله که دیرمون شده! به بچه ها هم زنگ بزن بگو بیان میخوام "مقدمه"رو براشون بخونم
آیدین: تکلیف منو مشخص نکردینا
کیانا و کمند نگاه شریفی به او انداختند که ز ازل تا به ابد کام فرو گرفت!
******
- چخه!!! چخه!!! برو دیگه!!!!!! اَه!
(صدای زنگ گوشی)
پیام گیر:
بدو بردار تا 4 تا استخونو ...
- کمند!!!
- مرض! علیک سلام! بدو بیا دفتر مجله!
- کمند!!
- چت شده؟؟
- ببین! چیزه... تو یه بن بستی گیر افتادم! یه سگ گنده جلو راهمو گرفته!
- هــــــه! علیرضا و ترس از سگ؟؟ وای خدا!! تو که کاراته کار بودی؟! ترس برت داشت! خیلی خنده داره!
- کوفت! من چجوری بیام بیرون حالا؟؟؟
- خرس گنده خجالت نمی کشی تو؟! یه لگد بهش بزن بیا دیگه! دیر نکنیا!!! بای!
- الو... کمند!
****
خیابان سهروردی شمالی
(تصادف)
...
(بوووق)
- آقا زدی ماشینمو داغون کردیا!!!
- چیزی نشده که خانوم! شلوغش میکنی!
- این چیزی نیست؟ پیاده شو نگاه کن چه به روز ماشین گلم آوردی!! بعد میگن خانوما رانندگیشون بده!
- شما با اون کلیپس اول ببین میتونی پیاده بشی!... اِ! رها تویی؟؟!! هه! چه تصادفی! اهم!
رها: به نظر جنابعالی من کلیپس دارم؟! حمید تو هم کور شدی رفتا!!!
حمید: دیگه شما ببخش! دیرم شده بود!
- تو هم داشتی میرفتی دفتر مجله؟
- آره! تازه کلی هم دیر شده!
- تو هم که چه به روز ماشین عزیزتر از جانم آوردی
- حالا فعلا بیا بریم تا کیانا ما رو نکشته! بعد اینو می بریم تعمیرگاه.
- می بری تعمیرگاه!!!!!
*******
(یاهو مسنجر)
کمند: بهار بیا دفتر
- کدوم دفتر؟؟!
- مجله!
- اوکی! الان می پوشم میام! تو 3 سوت بشمر عزیزم! بای
...
5 دقیقه بعد
...
بهار تنها در خانه
...
- هــِ...!!!!! وایییییییییی!
****
دفتر مجله ی کولاک
کیانا: همه هستن؟؟
سپیده: بهار نیست!
کمند: مرسی سرشماری!!!
کیانا: خب صبر می کنیم تا بیاد
...
20 دقیقه بعد
رها: هی!
کیانا: خب... "سخن سردبیر" رو براتون میخونم! بعدا خودم به بهار هم میگم
به نام همراه دیرینه
... آیدین غلطگیرو میندازی سطل زباله یا...!!
... خب ادامه می دیم!