کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۶۹ مطلب با موضوع «شعر طنز» ثبت شده است

کرده ام ازدست این فرهنگ، هنگ!
گشته از عشقت دلِ دلتنگ، تنگ
 
بعد"شیرین" شد تب "فرهاد"، حاد
(این خبر را مرکز امداد، داد!)
 
گفت در پیشت شبی کفاش، فاش:
هست گویا معبر خشخاش، خاش!
 
با عبورت می شود جالیز، لیز
جعفری می رقصد وگشنیز، نیز!
 
بانگاهت می زند "عطار"، تار
"مولوی" غش کرده و "گلزار"، زار
 
می شود در گردنت زنجیر، جیر
می کند در دست تو کفگیر، گیر
 
هرکه بر اشعار من خندید، دید
می شود با یادِ تو تبعید، عید!
 
کرد پیشت آدم سالوس، لوس
باتو شب ها می شود کابوس، بوس!
 
کیمیا کردی وشدشاغول، غول!
باکلامت می خورد"شنگول"، گول!

 
وقت خشمت می شود"تیمور"، مور
رفته "نادر" تا حد مقدور، دور!
 
چون به حرف آیی شودخاموش، موش
گفته هایت راکندخرگوش، گوش!!
 
می کنی ازبهرمااندام، دام
پیش زلفت می شود"خاخام"، خام
 
این خبر را می زند نجار، جار:
هست در اطراف توبسیار، یار
 
کاسه ات را می زند ابلیس، لیس
(هست بخش دوم ساندیس، دیس!)
 
گشته ام از دست استدلال، لال
رفته گویا از دل "خوشحال"، حال.

 

«امیرحسین خوش‌حال»

  • آیدین

شدی از شدت گرما برشته
ولی ناشکری کردن خیلی زشته
اگر گرمه هوا مثل جهنم
تو میدون‌ها ونِ تهران - بهشته!

مهدی استاد احمد

 

آ.ن: همین اول کاری وبلاگو فیلـ ـتر نکنن صلوات!

آ.ن۲: اگه متوجه نشدین ... یکم فک کنین!!

  • آیدین

«این ره که تو می‌روی به ترکستان» نیست ۱ / انگار کنون مرکز تابستان نیست

انگار که کنکور تمامت نشده ۲ / انگار دو سال بعدِ دبیرستان نیست ۳

این جمعه بیا و پست‌ها را بنویس / وبلاگِ تو زندست و به گورستان نیست

جمعه بشود اگر کسی ننویسد / راه و گذرم مگر به کوهستان نیست ۴

 

توضیح المصارع:

۱. تضمین شعر سعدی «ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی / این ره که تو می روی به ترکستان است»

۲. در اینجا جابجایی ضمیر صورت گرفته: کنکورت تمام نشده

۳. این مصرع اشکال وزنی دارد!

۴. در اینجا نویسنده تهدید آخرش را بیان می‌کند.

 

آ.ن: با تشکر از محمد که ما را به شعر وا داشت و با تشکر از حمید که از جمعه‌ی بعد خواهد آمد انشالله.

  • آیدین

 

فکرکنم از تب کنکور بسی سیر شدم

سنم از هجده گذشت و کمی هم پیر شدم

 

یاد دارم که کمی تا کَمَکی طنز شدم

در همه گفته ی افراد جهان، نقض شدم

 

من ندانم که چطور ممد یک طنز شدم

فکر کنم در نظرم شاعرکی فرض شدم

 

خواستم وارد وبلاگ شوم، منگ شدم

user خود زده و در پی یک رمز شدم

 

رمز خود را زده و وارد وبلاگ شدم

و بدیدم که من از دید همه پاک شدم

 

قصه* ای بود! که من در طی آن فوت شدم

کُنکُری آمد و من در پی آن out شدم

[*خانه ی سالمندان ]

 

کردم اندیشه و من در پی یک راه شدم

پس نوشتم من و از خواندن آن شاد شدم

 

ممدم!!! کز نظر دیده ی تان پاک شدم...

یاد دارید مرا؟ آری اگر، شاد شدم

 

چندروزی است که من شاعر 1Tanz شدم

جو گرفتست دگر! وارد یک مرز شدم...

 

«محمدرضا اکبری»

 

 

  ✔ با عرض معذرت بخاطر تاخیر یک ماهه ای که داشتم! عید رو تبریک میگم.

✔ همچنین معذورم بابت بد قولی راجع به پست جام جهانی! که البته آماده بود، اما نشد...

این مدت که نبودم، وب خیلی پیشرفت کرده خداروشکر، که باید از همه ی شما ممنون بود.

✔ بنابراین من هم بعنوان عضو این گروه تمام سعی خودم رو میکنم که کارهای ضعیفی از من نبینید.

✔ من، شاعر، نیستم!!! پس باز هم متذکر شوم که وجود هرگونه ایرادی در شعر من طبیعیه!

✔ داستان های کولاک و خانه سالمندان رو خوندم و از نویسندگان محترم و محترمه ممنونم که چون من بدجور درگیر کنکور بودم، نخواستند وقتم تو داستان ها صرف بشه و این بود که فوت شدم!:دی

این پست اول قرار بود بصورت صوتی رو وب بیاد، که همین موضوع هم تاخیر رو تشدید نمود!

✔دیگه هیچی دیگه،همین! خواستم بگم اومدم!

  • محمدرضا اکبری

نفس باد صبا آفت جان خواهد شد / عید می‌آید و اجناس گران خواهد شد

همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد / کل اعضای وجودت نگران خواهد شد

میزنی ساز مخالف دو سه روزی، اما / عاقبت هرچه که او گفت ، همان خواهد شد

پول را با علف خرس یکی میداند / فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد!؟

کل عیدی و حقوق به شبی خواهد رفت / بر سر جیب بغل ، فاتحه خوان باید شد!

 

  آ.ن: عید همه‌ی یک‌طنزیا مبارک!!!  

  • آیدین

تا پنجم همین ماه، وبلاگ بسته باشد

شاید که صاحب آن داغون و خسته باشد

ای دوستان حاضر ، ای دوستان غایب

حدس ِ رها درسته!! قلبی شکسته باشد

فریاد از غریبی که از یاد رفته باشد

در کمپوت گلابی هشدار! هسته باشد

تا اسم هسته آمد ذهنی ظریف پرسید:

اشتون چرا همیشه تنها نشسته باشد؟!

فکرت ببین کجا رفت ای زرد روی عاشق!

عمرن که کاترین اشتون بی دار و دسته باشد

در جمع 5 با 1، در کنفرانس ژنو

تحریم های آتی عهدی گسسته باشد

این بحث داخلی بود! از مرز سر درآورد

ای کاش فال ما در، آن جا خجسته باشد

آری چنانچه گفتم تا پنجم همین ماه

وبلاگ بسته باشد! قلبی شکسته باشد

  • آیدین

ما در مورد سریالِ خوبِ پژمان اصلاً پست نرفتیم. حالا میخوام یه شعر طنز بذارم واسه جبران.

 

در این وضعی که تا یک طنزپرداز

بگوید حرفی از پالایش گاز

مدیر شرکت گاز فلان شهر

به سرعت می کند با طفلکی قهر

و یا تا حرفی از بنزین بگوید

بخواهد نکته ای شیرین بگوید

رئیس پمپ بنزین فلان جا

برایش می کِشَد خط و نشان ها

اگر با طنز در اوج صداقت

بگوید از مدیری بی لیاقت

مدیران تمام سازمان ها

همه گویند زد در برجک ما

  • آیدین

در جیبِ گشاد، پول باشد حاجی!
هر روزِ تو حال و هول باشد حاجی!
رفتی به زیارت خدا برگشتی
اما... [ول کن] قبول باشد حاجی!

  • آیدین

صبح هر روز مادرم غُر زد

خواهرم هِی به من تلنگر زد

 

که بیا زن بگیر آدم شو

فارغ از غصّه‌های عالم شو

 

که بیا زن بگیر پیر شدی

بی‌نهایت بهانه‌گیر شدی

 

زن نداری، عبوس و غمگینی

زندگی را سیاه می‌بینی

 

زن بگیری همیشه کیفوری

از غم و غصّه تا ابد دوری

 

آسمان رنگ تازه می‌گیرد

از تو دنیا اجازه می‌گیرد

 

شاه داماد می‌شوی پسرم

پادشاهی کن، ای تو تاج سرم

 

هر چه تلخیست می‌شود شیرین

یک نباتیست که... بیا و ببین...

 

زندگانیت می‌شود روشن

ناگهان از شرار ِ تابش ِزن

 

می‌کند روشن از خودش، شب تار

جان تو مثل نور لامپِ هزار!

 

کاملاً روبراه خواهی شد

مثل خورشید و ماه خواهی شد

 

سر و وضعت ردیف... جنتلمن

صاف و صوف و اتو کشیده... خَفَن

 

جمع خواهی شد از خیابان‌ها

از سر کوچه‌ها و میدان‌ها

 

خانه‌ات توی «کوچه‌ی خوشبخت»

مثل خانی نشسته‌ای بر تخت!

 

***

الغرض گفت و گفت... خامم کرد

عاقبت خر شدم... حرامم کرد

 

  • پوآ عسکری

پادشاهی بود در عصر ِ حَجَر
کلّه پوک و کلّه شّق و کلّه خر!

 

حضرتش دایم به فکر عیش و نوش
خوش خوشانش می شد از این جنب و جوش!

 

از قضا آن شاه ِ بی وجدان و لش
یک وزیری داشت مانند ِ خودش

 

بی سواد و قلّدر و بابا شمل
عاشق و دلداده ی ماه ِ عسل!

 

کیف ِ او از کیف ایشان کوک تر
کلّه اش از کلّه ی وی پوک تر!

 

غافل از ملت، حریص ِ عشق و حال
شهره ی این کار در بین رجال

 

گرچه دور از دانش و فرهنگ بود
خلق را گاهی نصحیت می نمود

 

کای خلایق چیز ناجوری ست پُست
کان ِ علم و معرفت بایست جُست

 

گفت، یعنی نانِ خود بایست خورد
هر کسی از کان ِ خود بایست خورد

 

پیش ِ ما دنیا به غیر از خاک نیست
دولتی چون دولتِ ما پاک نیست

 

 

  • علی رضا