کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

در همین فکر بودم

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۴ ب.ظ

 یکی در باغ خود رفت، دزدی را دید پیازها را در کیسه ریخته بود. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد. گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و در کیسه ریخت؟ گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

«عبید زاکانی»

  • ۹۲/۰۳/۰۱
  • آیدین

عبید زاکانی

دیدگاه‌ها (۳)

عالی! :)
شگفتا! من خوابیدم بیدار شدم شما عبید زاکانی گذاشتین! چقدر سریع!
دستتون درد نکنه
پاسخ:
خواهش میکنم!
این خوب بود فقط خیلی تکراری بود از ایرج میرزا هم طنز بزار
(بلاخره شاعره دیگه)!!
پاسخ:
نه آقا! میخوای در اینجا رو تخته کنن!؟ [رم میکنند]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی