شیخ و مریدان قسمت هجدهم
درباره سریال | آرشیو قسمت ها | نویسنده: حمیدرضا مرادی | با همکاری: آیدین همتی
جوجه مریدی شیخ را گفت: مرادا،عشق چیست؟
شیخ فرمودند: به گندمزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور . اما در هنگام عبور از گندمزار ، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.
مرید به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.شیخ پرسید : چه آوردی؟
مرید با حسرت جواب داد : هیچ!هر چه جلو می رفتم،خوشه های پر پشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین،تا انتهای گندمزار رفتم.شیخ گفت : عشق یعنی همین!
مرید پرسید:پس ازدواج چیست؟
شیخ به سخن آمد که:به جنگل برو و بلند ترین درخت را بیاور.اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
مرید رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
شیخ پرسید که مرید را چه شد،او در جواب گفت : به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم،انتخاب کردم.ترسیدم که اگر جلو بروم،باز هم دست خالی بگردم .
شیخ فرمودند: ازدواج هم یعنی همین.
و مریدان از این حکمت شیخ در عجب شدند ولی هیچ مگفتند.