کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین پناهی» ثبت شده است

بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت.

چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد، تا اینکه

زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.

از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت

و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است،

ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی،

خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد

و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان،

نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.

 

اگر گفتید این مرد کی بوده؟

  • محمدرضا اکبری

اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره‌ای از همکار سابقش می‌گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.

اکبرعبدی می‌گوید:

«یک روز سر سریال بودیم.

هوا هم خیلی سرد بود.

از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟!

گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟

گفتم: آره.

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت

و هم احتیاجش داشت.

من فقط دوستش داشتم!

  • محمدرضا اکبری