کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیرمرد» ثبت شده است

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار ، پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی کـه هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد، فریاد زد : "پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند." مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جـوان که مـانند یک بچه 5 ساله رفتار میکرد، متعجب شـده بودند. ناگهان پسر دوباره فریاد زد : " پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند."

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند. بـاران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد :" پدر نگاه کن باران می بارد، آب روی دستِ من چکید. "زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: "پسر شما امروز برای اولین بار است که بیناییش را به دست آورده و میتواند ببیند؟؟؟
"مرد مسن پاسخ داد:" این که میگی مال توی داستان بود... پسر من واقعا اُسکُله ^_^

  • آیدین

کودک درونم مدام پیرمرد درونم رو اسکل می کنه می خنده

قدیم اینجوری نبود والا ، جرات نمی کرد پاشو جلوش دراز کنه لم بده!

  • آیدین
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: 
خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و …..
بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما" یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

 
  آ.ن: منظور دکتر هم همین بود!  
  • آیدین