کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۱۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

بی تو پیچیده ست در گوشم صدای دیگری
چشم من در چشم های آشنای دیگری


زودتر - از آنچه باید - پیر گشتم ! مادرم -
کاشکی میکرد در حقم دعای دیگری!


مستجاب الدعوه بودم تا به امروز؛ اینقَدَر –
سجده میکردم اگر سمت خدای دیگری


زود شستم باخبر میشد و میفهمید اگر-
پای من می رفت توی کفش های دیگری!


آمدم دنبال تو تا پاتوق آن روزها !
نه در آن جا بودی و نه هیچ جای دیگری!


بعد تو دیگر سفر چیزی به غیر از این نبود:
رفتن از یک انزوا تا انزوای دیگری!


برنگشتی از سفر تا اینکه کم کم در افق
جای پایت محو شد با جای پای دیگری!

  • آیدین

بدترین شکستمو وقتی خوردم که

با عشق و امید گره هندزفریمو باز کردم ولی

دیدم گوشیم شارژ نداره

هنوز کمر راست نکردم!!!



ک.ف : ﺑﺎ ﺍﯾـــﻦ ﻗﯿمتا ﺩﯾﮕــﻪ ﺍﺻﻠــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐـــﺮﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﺻﺮﻓـــﻪ!!  ﺗﻨــﻬﺎﺭﺍﻩ ﺑﻘـــﺎﯼ ﻧﺴﻞ، ﻫﻤــــﻮﻥ ﮔـــﺮﺩﻩ ﺍﻓﺸـــﺎﻧﯿﻪ ، والا :)

  • حمیدرضا مرادی

مامانم مسافرته زنگ زده میگه خونه رو تمیزکن

شاید با خاله ت اینا بیایم

خبر نداره بعد از دوساعت که داشتم از تشنگی تلف میشدم

آخرش از آب گلدون خوردم !! توقعایی دارنا !!



ک.ف : ضد حال ترین اتفاق ممکن موقع خواب اینه که بالش رو پشت و رو کنی بعد ببینی گرمه !!مثل اونورش :|

  • حمیدرضا مرادی

نـنـــــه ! هــر چی بدبختــی کشیدیــم ;

گفتی : " حکمــت خداســت "
بــیـبــین ننــه ...
نیشونـــی ایــن حکمتــو بــده بــرم در خــونش
بگــم دِ لامصـــــــــــــب ،
مشکلــت با مـــن چیـــه آخــه ...؟!
 
 
 
 
ک.ف : ما که هرجایی دهَنمـــون سرویس میشه میگن امتحان الهیــه !!اگه اینجوری باشه که من دیگه دکترای الاهیات گرفتم...

  • حمیدرضا مرادی

خدای نکرده ؛ 
چه تو حرم امام علی (ع) بمب گذاری بشه، چه تو یه دیسکو تو امریکا!
تعدادی از کشته شده ها ایرانی هستن!
یه همچین هموطنانی همیشه در صحنه ای داریم ما !


ک.ف : داروخانه هم می داند که ما زخمهایمان زیاد است که بقیه پولمان را چسب زخم می دهد !

  • حمیدرضا مرادی

وقتی تو وبلاگ داستان دنباله دار پخش میکنیم بالاخره باید پیام بازرگانی هم بخش کنیم دیگه !!


اینترنت کم سرعت ایران !

با قابلیت باز کردن یک عکس فقط و فقط در پــــــنـــج دقیقه !

با قابلیت قطع و وصل خودکار

فیلترینگ صد در صد رایگان

هموطنان عزیز : فقط کافی است تراکنش بانکیتان را در اینترنت انجام دهید . ما هستی شما را رایگان به باد می دهیم!!!

آیا از آرامش زیاد خسته شده اید ؟ کافی است از اینترنت ما استفاده کنید. ما شما را کلافه می کنیم!!!

آیا دهانتان خاکی است ؟ ما دهان شما را آسفالت می کنیم!!!

اگر نگرانید که چرا خودکشی نکرده اید کافی است با ما چک میل کنید تا بدانید که هنوز هم برای خودکشی دیر نیست !

- اگر از سیاه بودن موهایتان بیزارید.

- اگر دندانهایتان به هم فشرده نمی شود.

- اگر زمین زیر پای شما سرد است.

- اگر علفی زیر پای شما نیست .

فقط کافی است به ما بپیوندید.



ک.ف : الان از مهم ترین دغدغه هام اینه حالا که سال تحویل ساعت۲ ظهره نهارو کی باید بخوریم ؟؟ 



  • حمیدرضا مرادی

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه .وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید:"چرا گریه می کنی؟"
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید: "آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و اینبار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید:"آیا این تبر توست؟"
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید:"آیا این تبر توست؟"
جواب داد:" آره ".
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که: " چرا گریه می کنی؟ " 
هیزم شکن جواب داد : "اوه فرشته، زنم افتاده توی آب..."
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید:" زنت اینه؟ "
هیزم شکن فریاد زد:" آره! "
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه !!! "

هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره... اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره ... !!!



ک.ف : کلا با خرسا حال می کنم ۶ ماه میخوابن ۶ ماهم میرن ماهیگیری کلا تو عشق و حالن!!!

 

  • حمیدرضا مرادی

قسمت اول

----------------

آیدین ، به دوستان ، اتاق ، پنجره و خورشیدی کـ به شدت می درخشید نگاه کرد و پس از مدتی رفت تا اتاق خودش را ببیند.


اتاق ها دو نفره بود ، مردها در یک ساختمان و زن ها در یک ساختمان دیگر بودند، سالن غذا خوری ، سالن اصلی برای استراحت و تفریح سالمندان ، و یک حیاط بزرگ ...

حمید تنها بود ، آیدین نیز [به قول کیانا!] !

با اصرار حمید ، آیدین به اتاق حمید منتقل شد.

تخت آیدین کنار پنجره بود ، به قول حمید «پنجره مونس خوبیه ، خوبیش اینه کـ هر چی درد و دل کنی گوش میکنه و اصلا" غر نمیزنه!»

آیدین به پنجره نگاه کرد ، دنیایی کـ دیگر در آن از فعل مستقبل استفاده نمیشد ، همه ی فعل ها ماضی بعید بودند.

فک میکرد ، نه به اینکه چرا او باید اینجا می بود و چرا پسرش او را به خانه سالمندان آورده بود ، به این فکر میکرد کـ چرا چنین مدت طولانی ای را از دوستانش غافل بوده.

... و خوشحال بود کـ خانه سالمندان برایش جای غریبی نیست ، خانه سالمندانی پر از آشنا.

تا به خودش آمد ، شب شده بود ، خورشید دیگر نمی درخشید.

سرش را برگرداند ، حمید را دید با لبخندی بر لب و اشک های بر گونه هاش. نمیدانست کدام را باور کند.
علت را پرسید.

  • آیدین

چشمم دیگر آب نمیخورد!

لـامـَصـَب رانـــــی اَم گرفتم نخورد!

حالا ببینیم این ایستک کـ حمید میگه ، نظرشو جلب میکنه یا نه!


ک.ف : قسمت دوم خانه سالمندان زود تر از موعد!! تا ساعاتی دیگر منتشر خواهد شد!!

  • آیدین

گوشی ام رو گذاشتم رو airplane mode

از طبقه ۱۲ ام پرتش کردم تو هوا افتاد خورد زمین و خاکشیر شد… :|

   آ.ن: نمیدونم این چه قابلیت مسخره ایه! کار نمیکنه کـ!  

  • آیدین