کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

 

اگر در آوردن لپ تاپِ بدون باتری از شارژ را به شمار نیاوریم ...

اگر خواندن یواشکی اس ام اس ها را حساب نکنیم ...

اگر قایم کردن سیب زمینی سرخ کرده در فر ِ اجاق گاز را نادیده بگیریم ...

می توان گفت:  رفیق بی کلک مادر !

البته از سوی دیگر می توان گفت باید همه ی قسم های به جون مامانم و همه ی مامان فلان چیز کجاست؟ ها را کنار بگذریم و این صورت همه می دانیم که زندگی بی معنا می شد. مخصوصاً در صورت نبود قسم به جان مادر!

مادران بسیار به سلامت فرزند خود اهمیت می دهند. مثلا چون امواج WiFi برای فرزند دلبنشان ضرر دارد ساعت 11 شب طی یک عملیات بسیار مخوف مودم را به کل از دسترس خارج می کنند که خدایی نکرده فرزندشان بویسله امواج WiFi سرطان نگیرد یِـوَخت! وگرنه کدام انسان بیماری ساعت 3 نصف شب می آید یک طنز و دیدگاه می گذارد!؟

:: به همه ی یک طنزی ها ولادت حضرت زهرا (س) برابر با روز مادر، زن، همسر و ... را تبریک میگم. امید است در این روز بر بار طلاهای خود بیفزایید.

 و در آخر یک توصیه به مردان:  با دادن یک هدیه خود را یک سال بیمه بدنه و اعصاب کنید!

  • آیدین

به سلامتی مادری کـ اگه ۱۰۰ تا پریز خالی هم باشه

برا وصل کردن جاروبرقی ، گوشیه تو رو از شارژ در میاره!

  • آیدین

به مامانم میگم موهام میریزه،میگه کمتر برو اینترنت!

خواستم بگم اگه دردی، مرضی، سرطانی چیزی دارین بگین از مامانم بپرسم دلیلش چیه!

  • آیدین

من ندارم زن و از بی زنی ام دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم

زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”

  • محمدرضا اکبری

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم

کـ مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.

اصلا حوصله نداشتم گفتم من کـ پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی کـ بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!

داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این کـ کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من کـ این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم کـ مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود کـ برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد.

  • آیدین