کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

من ندارم زن و از بی زنی ام دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم

زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”

  • محمدرضا اکبری

یک ساعته اومدم کمی تا قسمتی طنزو آپ کنم و در اتاقمم بستم کـ مثلا" دارم درس میخونم!

الان بابام اومده میگه پسرم داری چیکار میکنی؟

گفتم دارم درس میخونم

میگه بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی!

  آ.ن: اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم ، خوردم به آینه!  

  • آیدین