اون چیه که دور زمینه بسکتبال میچرخه ولی حرکت نمی کنه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
عاغا:شما فکر کنید خوب، ادامه ی مطلب و این مزخرفات(زر و زیور ها) خز شده دیگه.
تلاشتونو بکنین خب حداقل.!!!!
- ۸ دیدگاه
- ۲۰ دی ۹۱ ، ۲۳:۳۶
اون چیه که دور زمینه بسکتبال میچرخه ولی حرکت نمی کنه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
عاغا:شما فکر کنید خوب، ادامه ی مطلب و این مزخرفات(زر و زیور ها) خز شده دیگه.
تلاشتونو بکنین خب حداقل.!!!!
نویسنده جدید هستم.
حالا کی هستم من؟؟؟؟
خوب الان زیره پست نوشته نمیتونمم کاری بکنم.
لازم به ذکره من مثه آیدین حرفه ای نیستم قطعا.
اگه مشکلی،اشتباهی، چیزی هم تو پست هام بود به بزگواری خودتون ببخشین.
عاغا:چیه مگه تا حالا نویسنده جدید ندیدین؟
صدامو بلند نکردما آروم گفتم، عاغا ما قلط بکنیم صدا مونو بلند کنیم اصن
یه بار رفتم خونه یه بنده خدایی ویندوز عوض کنم،
دختره : بهم گفت اگه میشه مای کامپیوتر رو هم نصب کنید،
گفتم اونجوری هزینتون بیشتر میشه ها:))
گفت :چاره ای نیس!
هیچی دیگه ، پول تک تک آیکونا رو جداگانه ازش گرفتم ...
بزودی: خندانک (smiley) در قسمت دیدگاه
بزودی: نویسنده ی جدید (؟)
یکی از مزایای پسر بودن اینه که
هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی، آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت ، هیچی نمیشه !
نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ت بهم میریزه
اصولا آیدین کیست ؟
.
.
.
انسانی فاقد از هرگونه کار و زندگی و بدون هیچ هویتی
شب و روز پست میزاره اما هیچکی اونو نمیشناسه حتی یه "دستت درد نکنه آیدین" هم نمیگن
بزرگترین دغدغه مالیش پول شارژ اینترنتش می باشد
بزرگترین شکست زندگی اش بازدید زیر 400 نفر وبلاگش می باشد
بزرگترین آرزوی او دیدگاه بالای 40تا است.
انالله و انا الیه راجعون
خبردرگذشت پوریا فتاحی زاده ی عزیز چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور مینشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست خداوند قرین رحمتش فرماید.
کمی تا قسمتی طنز ، دیگر [+ پوریا] ندارد.
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده سه کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن سه را چون سه دوست می دیدند
یکی از روزهای پاییزی
زیر رگبار تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی سومی افتاد
گفت ای آشنا سلام علیک
زحمت بنده را تقبل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با لبخند
جای تو ای رفیق بر سرماست
توی آغوشم استراحت کن
پیش من میهمان حبیب خداست
کاج دوم که ماجرا را دید
از حسادت کشید فریادی
گفت ای کاج زشت و بی ریشه
پس چرا روی من نیافتادی؟!
گفت شرمنده شرح اخلاقت
کاملا در کتاب درسی هست
به تو گر تکیه داده بودم من
رفته بودیم جفتمان از دست!
داخل ماست، پر در آوردن
از برنجی فنر درآوردن
سمت تبریز رفتن اما بعد
توی شیراز سر در آوردن
زیر بار گرانی کالا
لحظه لحظه پدر در آوردن
از دو تا بیتِ بیخود بیخود
ناگهانی اثر در آوردن
من از اینها نمی شوم مبهوت
چون ز شهری خبر در آوردن
داخل بسته ای ز همبرگر
شصت یک کارگر درآوردن!