بی تو پیچیده ست در گوشم صدای دیگری
چشم من در چشم های آشنای دیگری
زودتر - از آنچه باید - پیر گشتم ! مادرم -
کاشکی میکرد در حقم دعای دیگری!
مستجاب الدعوه بودم تا به امروز؛ اینقَدَر –
سجده میکردم اگر سمت خدای دیگری
زود شستم باخبر میشد و میفهمید اگر-
پای من می رفت توی کفش های دیگری!
آمدم دنبال تو تا پاتوق آن روزها !
نه در آن جا بودی و نه هیچ جای دیگری!
بعد تو دیگر سفر چیزی به غیر از این نبود:
رفتن از یک انزوا تا انزوای دیگری!
برنگشتی از سفر تا اینکه کم کم در افق
جای پایت محو شد با جای پای دیگری!
- ۴ دیدگاه
- ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۳۹