کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر» ثبت شده است

 

سالها پیش در یکی از مدارس، پسربچه‌ای بود به نام جعفر که همیشه با لباسهای چرک در مدرسه حاضر می‌شد. هیچکدام از معلمان او را دوست نداشتند.
روزی خانم احمدی مادرش را به مدرسه خواند و درباره وضعیت پسرش با وی صحبت کرد. اما مادر بجای اصلاح فرزندش تصمیم گرفت که به شهر دیگری مهاجرت کند،

بیست سال بعد خانم احمدی بعلت ناراحتی قلبی دربیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
عمل خوب بود. هنگام به هوش آمدن، دکترجوان رعنایی را در مقابل خود دید که به وی لبخند میزد. می‌خواست از وی تشکرکند اما بعلت تأثیر داروهای بیهوشی توان حرف زدن نداشت. با دست به طرف دکتر اشاره میکرد و لبان خود را به حرکت در می‌آورد. انگار دارد تشکر میکند اما رنگ صورتش در حال تغییر بود و در حال کبود شدن بود. تا اینکه با کمال ناباوری در مقابل دکتر جان باخت.

دکتر ناباورانه و با تعجب ایستاده بود که چه اتفاقی افتاده است! وقتی به عقب برگشت «جعفر» نظافتچی بیمارستان را دید که دو شاخه دستگاه بیماران قلبی را درآورده و شارژر گوشی خود را به جای آن زده است!

آ.ن: نکنه یه موقع فکر کردین جعفر دکتر شده و از این حرفا!؟ نه بابا اون الاغ رو چه به این حرفا!

  • آیدین

ع.ر : اونایی که دوس دارن دارو ساز یا دکتر بشن از حالا باید تمرین کنن!!!

ax-khansedar-1.jpg

  • علی رضا

10 دلیلی که خدا زن را آفرید

10 – خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.

9 – خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی‌ کنترل تلویزیون رو بهش بده.

8 – خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!

7 – خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی‌ دیگه نمیخره.

  6– خدا میدونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره

5 – خدا می خواست آدم بارور و تکثیر شود ، اما خدا میدونست که آدم تحمل درد زایمان رو نداره

4 – خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره

3 – خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره

2 – همونطور که در انجیل آمده است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند

و سرانجام دلیل شماره یک

1 – خدا به آدم نگاه کرد و گفت :

من بهتر از این هم می تونم خلق کنم!

 

✔ همه قبول داریم مرد و زن برابرن!

خواهشا دیدطنز یادتون نره!!

  • محمدرضا اکبری

کیانا میره دکتر دستشو محکم تکون میده

میگه آقای دکتر من اینجوری میکنم درد میگیره، دکتره میگه نکن!

  • آیدین

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..

دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟

خانم در جواب میگه:

دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم.

هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه،

منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!

دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه :

هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار

و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.

دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!

خانم گفت:

دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود.

هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه،

من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!

دکتر گفت:

میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !

  • محمدرضا اکبری

کیانا میره دندون پزشکی،

میگه:آقای دکتر همه دندونام رو بکش!

جز اونی که درد می کنه!

دکتر میگه:چرا؟

کیانا میگه بذار مثل سگ تنها بمونه.

  • محمدرضا اکبری

  • آیدین

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل"


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند …
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم… باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی… اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده…
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم… زنت همون اولش مُرد!!!!


  آ.ن: هر اتفاقی بیافته ، به نفع ماست  

  • آیدین

یه روز یه کیانایی،درحالی که اسمشو عوض کرده بود بوده،میره دکتر.

به دکتر میگه: دکتر من هر جا مو دس میزنم درد میکنه.

دکتر میگه مگه میشه .

کیاناهه هم دست میزنه به پاش میگه : اوخخخخخخ

دس میزنه به سرش میگه:اوخخخخخخخ

دس میزنه به کمرش میگه:اوخخخخخخخ

دکتر یه نگاه بهش میکنه میگه تو اسمت کیانا نیست؟؟

میگه نمی خاستم اعطراف کنم، ولی آره اسمم کیاناست.

دکتر میگه عزیزم:انگشتت شکسته.

   دکتر بود بالاخره، تقصیر کیاناهه نبود که.اصن کیانای قصه ما رشتش ریاضی بود.

  • pou 617

روزی یک مریض به دکتر مراجعه کرد و از کمر درد شدید شکایت داشت...
دکتربعد از معاینه ازش پرسید: خب، بگو ببینم واسه چی کمرت درد می کنه ؟!
مریض گفت :محض اطلاعتون باید بگم کـ من برای یک کلوپ شبانه کار می کنم، امروز صبح زودتر به خونم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم!
وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم کـ یکی با همسرم بوده ، در بالکن هم باز بود، من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم!
وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم کـ می‌دوید و در همان حال داشت لباس می‌پوشید!!!
من هم یخچال را کـ روی بالکن بود بلند کردم و پرتاب کردم به طرف اون!
فکر کنم دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچال باشه.....

مریض بعدی، به نظر می رسید کـ تصادف بدی با یک ماشین داشته!
دکتر بهش گفت : مریض قبلیِ من بد حال به نظر می رسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟!
مریض پاسخ داد : باید بدونید کـ من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روزکار جدیدم بود...
ولی من فراموش کرده بودم کـ ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم، من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباس‌هایم را می‌پوشیدم،شما باور نمی‌کنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!!!

وقتی مریض سوم وارد شد به نظر می رسید کـ حالش حتی از دو مریض قبلی هم وخیم‌تره !
دکتر در حالی کـ شوکه شده بوده پرسید: تو دیگه از کدوم جهنمی فرار کردی......!!!؟؟
و بیمار جواب داد : خب، راستش من داخل یک یخچال نشسته بودم ...

  • آیدین