کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

اتاق عمل

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۱۱ ب.ظ

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل"


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند …
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم… باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی… اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده…
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم… زنت همون اولش مُرد!!!!


  آ.ن: هر اتفاقی بیافته ، به نفع ماست  

  • ۹۱/۱۱/۰۷
  • آیدین

اتاق عمل

مرگ

دکتر

دیدگاه‌ها (۳)

هی وای من.

خـــــــــاک تو سرش

چه دکتر بی شعوری

واقعا که!!!!!!!!!!!!!!!


من قبلنا میخواستم جراح مغز و اعصاب شم،بعد ازینکه از اتاق عمل اومدم بیرون اگه اگه اگه بیمارم مُرد،عینکمو در آرم از چشمم و بعد هم بگم متاسفم!:دی(اون موقع بچه بودما!چه قدر خنگ بودم،البته بلانسبتم!:دی)

پاسخ:
خودش به خودش فحش میده ، بعد خوش بلا نسبت میگه!
با خودت درگیریا!!!
امروز یه خبر شنیدم عجیب !!
40 درصد پزشکان بیکارن !!
ینی واقعا ستمه هفت هشت سال درس بخونن بعد بیکار باشن !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی