کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن» ثبت شده است

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﻯ ، ﺯﻧﻰ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ !

ﻣﺮﺩ ، ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺯﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ، ﺷﻤﺎ ﻫﺮ

ﺭﻭﺯ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ؟

ﺯﻥ : ﺑﻠﻪ !

ﻣﺮﺩ : ﺭﻭﺯﯼ ﭼﻨﺪ ﭘﺎﮐﺖ؟

ﺯﻥ : ﺳﻪ ﭘﺎﮐﺖ !

ﻣﺮﺩ : ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ؟ !

ﺯﻥ : 10 ﺳﺎﻝ !

ﻣﺮﺩ : ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺐ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﭘﺎﮐﺖ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ

ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻪ ﭘﺎﮐﺖ ﺑﺨﺮﯾﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﻧﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺁﻥ ﺭﺍ

ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﯾﮏ

ﻻﻣﺒﻮﺭﮔﯿﻨﯽ ﺑﺨﺮﯾﺪ “!

ﺯﻥ : ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ؟

ﻣﺮﺩ : ﺧﯿﺮ !

ﺯﻥ : ﭘﺲ ﻻﻣﺒﻮﺭﮔﯿﻨﯽ ﺗﺎﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

ﻣﺮﺩ : ﺍﻭﻧﺎﻫﺎﺵ !

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺿﺎﯾﻊ ﺷﺪﻩ، ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺎﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﻪ !!! ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﮔﺎﺯی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻻﻣﺒﻮﮔﯿﻨﻰ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺳﻰ ﺳﮓ ﺩﺳﺖ ﺷﺘﺎﻓﺖ !!!

ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼقی: نباس والیبالو به آلمان می باختیم :|

  • آیدین

مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید: کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری؟
همسر او گفت: همه آنها را بزرگشان و کوچکشان، دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد؟
همسر جواب داد: این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد.
مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد.
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت،
لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود!
مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود!

 

 

به اصرار دوستان نت را وصل کردیم. 

تو روحتان که نمی‌گذارید مثل انسان درس بخوانیم! 

چرا همه‌تان موقع امتحانات یکهو به وبلاگ علاقه‌مند می‌شوید!؟

زین پس به‌طور منظم آپدیت خواهیم کرد. کولاک هم طبق برنامه‌اش پست می‌شود. 

اینا رو ببینید: [عاغا‌ ما غلط بکنیم] - [سیزده دقیقه] - [دوستت‌دارم‌ها سهم فراموشی نیستند.] 

  • آیدین
ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ
ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ
ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ
ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ
ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ
  • پوآ عسکری

زنه از کوبا تا فلوریدا صد مایل شنا کرده

که پیام صلح و دوستى رو به جهانیان برسونه

بعد من چون کنترل دور بود ازم دیشب با تلوزیون روشن خوابیدم!

  • آیدین

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر

من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام 

من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر

یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر

من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غم ها بودم

تک و تنها بودم

  • علی رضا

دارم به این فکر میکنم کـ:

آﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﮕﯿﺮﻩ

ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﻄﻌﺎﺗﺶ ﺭو ﺑﺪﻩ

ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺭﺯﻭﻧﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ!

  • آیدین

سال ها زن طلب معجزه از ما می کرد
روی نان،ماست سر سفره تمنا می کرد!

با حقوقی که فقط قیمت یک یخمک بود
کشک و دوغ و نمک و گوجه تقاضا می کرد!

به خیالش که سرِ دولت ما روحانی است
گله از آب و هوا؛خشکی صحرا می کرد!

مشکل خویش برِ عمه قمر بردم دوش
کو به هر دنگ و دغل حل معما می کرد!

دیدمش خنده کنان در شده زنبیل به دست
وانتی میوه در آن سمت تماشا می کرد...

گفتم این پول کلان را به تو کِی داد حمید؟!
گفت... آن روز که از درد خدایا می کرد...

هر که بود این همه زر را به عیالش تقدیم
زیر مشت و لگد و سیلی و تیپا می کرد!

گفت آن یار کزو گشت طلبکار،عیال
جرمش این بود: حقوق استده حاشا می کرد!

بی زنی در همه ی سال دلش بی غم بود
باز هم صحبت زن با ننه – بابا می کرد!

فیش دریافتی ار باز مدد فرماید
خود من هم بکنم آن چه که آقا می کرد!

شوهری کز کتک زن همه شب بیرون بود
سکته با دیدن هر دختر زیبا می کرد!

گفتمش این همه نکبت به سر بنده ز چیست؟!
گفت از آن خواهش زن بود؛ که کیانا می کرد!

 

  • آیدین

گویند: پسری قصد ازدواج داشت.

پدرش گفت: بدان ازدواج سه مرحله دارد.

مرحله اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می‌کنی و زنت گوش می‌دهد.

مرحله دوم او صحبت می‌کند و تو گوش می‌کنی،

اما مرحله سوم که خطرناکترین مراحل است

و آن موقعی است که هر دو بلند بلند داد می‌کشید و همسایه‌ها گوش می‌کنند!

  • محمدرضا اکبری
قابل توجه دخترااااااان:
.
.
.
.
میدونستید بر طبق اصل 124 ماده قانون مجازات اسلامی اگه 1 مرد با 1 زن مجرد تصادف کنه و منجر به نقص عضو او بشه باید با او ازدواج کنه ..؟
فقط هول نشید .. خیابون پر ماشینه .. این ماشین نشد .. ماشین بعدی ...!
  • آیدین

بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت.

چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد، تا اینکه

زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.

از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت

و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است،

ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی،

خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد

و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان،

نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.

 

اگر گفتید این مرد کی بوده؟

  • محمدرضا اکبری