کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبید زاکانی» ثبت شده است

 یکی در باغ خود رفت، دزدی را دید پیازها را در کیسه ریخته بود. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد. گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و در کیسه ریخت؟ گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

«عبید زاکانی»

  • آیدین

یکی از دانشمندان، گوش‌های بزرگی داشت.

شخصی بر سبیل استهزا به او گفت: گوش‌های شما متناسب بدن یک انسان نیست.

مرد دانشمند در جواب گفت: بله، درست است. اتفاقا گوش‌های شما هم برای جثه‌ی یک الاغ بسیار کوچک است.

  • آیدین