- ۷ دیدگاه
- ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۰
یکی از فانتزیام هـم اینه کـ پورشه پانامرا دیدم
با عجله سوارشم بگم چرا دیر اومدی؟
بعـدش کـ راننده رو دیدم بگم: اَ اَ اَ ببخشید فک کردم بابامه!
بعد پیاده شم!!!
داستان این فانتزی هارو بابام نمیدونم از کجا فهمیده
دیشب داشتم قلیون میکشیدم جاتون خالی
بابام درو باز کرده میگه بچه های مردم تو افق محو میشن تو توی دود دوسیب البالو
من :|
افق :|
دوسیب آلبالو :|
بابام :))))
[!]:اقا من یه مدت طنزای طولانی گذاشتم بیشترین دیدگاهش 4تا بود اینکی رو کوتاه گذاشتم!ببینم دیدگاها چقدره!؟
یکی از فانتزیام اینه که برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم.
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه ... گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد.
منم یه پوزخند بزنم و در حالی که بقیه دارن به با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!! تو افق ناپدید شم