کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

با سلام.

امیدوارم که هنوز کارنامه نگرفته باشید، اما اگه گرفتید هم امیدوارم اشکال نداره!

امیدوارم امسال بر خلاف سال‌های گذشته نمره‌ی زبان انگلیسی‌تون از نمرهی زبان فارسی بیشتر نباشه!

امیدوارم وقتی بیست شدید نگویید بیست شدم ، یا حداقل اگر می‌گویید، وقتی 14 شدید نگوییم بهم 14 داد.

امیدوارم معدلتان 20 نشده باشد. چون اگر شده باشد دیگر نیازی به افق نیست،‌ همکلاسی‌ها خودشان محوتان می‌کنند.

امیدوارم اگر دانشجو هستید، امتحاناتتان شبیه جام حذفی نباشد که هی پشت سر هم حذف کنید.

امیدوارم وقتی از مدرسه به خانه آمدید،‌ مادرتان در جواب سلامتان نگوید ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾـــﻦ ﭼـــﯿـــه؟! !

امیدوارم پدر شما هم به شما نگفته باشد چرا نمی‌خونی؟ چون مسلماً خوانندگی هیچ ارتباطی با درس و تحصیل ندارد. در ضمن، الآن خواننده‌ها را می‌برند شوک ، آبرویشان نیز می‌رود هم!

 

بعداً نوشت: سریال آوای باران هم تموم شد رفت! اما یادتون نره رها از خیلی وقته پیش یه وبلاگ داشت به همین اسم، یعنی به ذهن ِ رها زودتر از حسین سهیلی زاده رسیده بود!

لازم به ذکره که وبلاگ رها رو بستن! کیا؟ یه سری آدم مزخرف،‌ یه سری آدم ...

بیخیال. ما وبلاگ‌نویسا با این چیزا بیخیال نمی‌شیم.

 

بعداًتر نوشت: زمزمه‌ی محبتی،‌ درس معلم ار بود / طفل گریزپای را جمعه به مکتب آورد

  • آیدین

همینجاها بودنا!

شماها ندیدینشون!؟

بابا همین اطراف بودن همیشه

نمی‌دونم چرا نیستن

چرا نمیان!؟

تعدادشون زیاده، امیدوارم هرجا هستن زود برگردن بیان اینجا

دلمون تنگ شده خُب اِ!

آهای هیما خانوم و پارمیدا و سها و الی و پرهام آپامه و پوآ و بهزاد و ...

اگه بخوام همینطوری ادامه بدم این پست نیاز به ادامه مطلب خواهد داشت خُب!

شما اگه ازشون خبر دارین بهمون اطلاع بدین و یه خونواده رو از نگرانی در بیارین.

 

:: ینی شما دلتون براشون تنگ نشده؟ شما نمی‌خواین برگردن؟ به نظرتون چیکار کنیم؟

  • آیدین

نشد من به یکی بگم «دیشب دو ساعت خوابیدم» نگه «بابا تو که خوبی، من دیشب یه ربع خوابیدم»

یعنی تو هر زمینه‌ای تا ثابت نکنن ازت بدبخت‌ترن بی‌خیالت نمیشن ...

کلاً ما ایرانی‌ها اینطوری‌ایم. خوشمون میاد بقیه فکر کنند بدبختیم!

باور کنید! به خدا!

به این مثال کوتاه دقت کنید:

در مسابقات انتخابی جام جهانی در بازی دور رفت ایران - کره جنوبی ،‌ ایران یک بر صفر کره را شکست داد. پس از بازی تماشاگران کره‌ای طی اقدامی زیبا،‌ با اینکه آن بازی را واگذار کرده بودند،‌ زباله‌هایی که خودشان ریخته بودند را جمع کردند و از ورزشگاه خارج شدند.

پس از این اتفاق سیل عظیمی از استیتوس‌ها، فیسبوک و پست‌ها، وبلاگ‌ها را فرا گرفت که همه و همه یک حرف داشتند:

 

این اقدام تماشاگران کره ای در حالی انجام شد که تماشاگران ایرانی زباله های خود را روی سکوها رها کرده و ورزشگاه را ترک کردند. [منبع]

 

همه اطمینان داشتند که ما برعکس دیگر کشورهای جهان (نه فقط کره) سطح فرهنگ پایین‌تری داریم که خب طبیعتاً از این اقدام می‌شد اینطور نتیجه گرفت.

اما هیچکس آن روی سکه را ندید.

در همان مسابقات، دور برگشت،‌ بازی ایران - کره جنوبی در کشور کره:

ایران بار دیگر کره را یک بر صفر شکست داد. روزی که برای همه‌ی ایرانی‌ها سراسر شادی بود. چون ایران به جام جهانی 2014 برزیل راه پیدا کرده بود. کره‌ای ها پس از پایان بازی (با وجود اینکه آنها هم مثل ایران راهی جام جهانی شده‌ بودند) زباله‌هایی که ریخته بودند را به سمت زمین پرت کردند و علاوه بر آن قلوه‌سنگ و بطری‌های نوشیدنی هم دیده می‌شد که به سمت بازیکنان تیم ملی کشورمان پرت می‌شد.

سوال من از فیسبوکی ها و وبلاگ‌نویس‌ها این است که چرا این اقدام بازتاب نداشت؟

آیا اگر بازتاب داشت، به این نتیجه می‌رسیدیم که دیگر کشورهای جهان (نه فقط کره) سطح فرهنگ پایین‌تری نسبت به ما دارند؟ بنده اطمینان دارم اینگونه نبود. بلکه این موضوع را تنها اتفاقی ساده پنداشته و آن‌را به دلیل ناراحتی پس از باخت قابل بخشش می‌دانستند.

 

به نظر شما آیا ما بدبین هستیم؟ آیا از خودمان بدمان می‌آید؟ آیا دیگران باعث شده‌اند که ما اینگونه خودمان را پایین می‌دانیم؟ یا دلیل دیگری دارد؟

 

بعداً نوشت:

نتیجه: وقتی داری با یکی درد و دل می‌کنی اگه طرف گفت: "اینکه چیزی نیست" دورخیز کن با آرنج راستت محکم بزن تو چشم چپش تا مغزش از گوش راستش بپاچه بیرون!

  • آیدین
 
روزها فکر من اینست و حمیدم شب‌ها

گر ما نکنیم پست، چه گوییم به رها؟

 

«حالا من چی بپوشم؟» سوالی که برای هر دختری حداقل 365بار در سال تکرار می‌شود.

عمری این سوال پوچ و نامهم را به سخره گرفتیم،‌ اما ...

 

«حالا من چی پست کنم؟» نام بیماری‌ای است که از دیشب تا حالا به سراغ این حقیر آمده.

 

بنده از دیشب تا همین حالا که این نوشته ها را پست می‌کنم درگیر هستم!

ما یک غلطی کردیم،‌ گفتیم زین پس خودمان پست های خودمان را می‌نویسیم. همین باعث شد که اکنون مثل «چیز» مانده‌ایم در «چیز».

به هرحال من به شخصه قول می‌دهم تا آخر هفته یه چیزی از ذهن خودم بتراوشانم. قسم می‌خورم. به جان کیانا که می‌خوام تو دنیا نباشه.

  • آیدین