ما ، سر زنگ عباسی:
- ۳ دیدگاه
- ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۲۴
«آهای اهالی شهر حرفوسخن زیاده
حال همه گرفتهس درد دلا زیاده
تا به کسی میرسی، ناله و دلواپسی
وقتی میپرسی چرا، داد میزنه _ _ _ »
ایرنا نوشت:
«معاون اول رئیسجمهوری کشورمان از اینکه اسناد همکاریهای ایران و اکوادور به زبان انگلیسی تنظیم شده بود، ابراز گله کرد و گفت: «چرا به زبان انگلیسی؟ ما هرچه میکشیم از دست انگلیس است.» وی افزود: «ایران و اکوادور زبانهای خود را دارند و بهتر است به همان زبانها نیز اسناد تنظیم شوند.» این موضوع باعث تعجب همراه با خنده معاون اول رئیسجمهوری اکوادور و دیگر مسئولان این کشور شد و آنان گفتند طبعاً این کار بعداً انجام خواهد شد.»
ما خودمان معتقدیم که هرچه میکشیم از دست انگلیس است. البته ممکن است بخش دیگرش هم از دست آمریکا باشد و حتی این احتمال وجود دارد که بخشی از هرچه میکشیم را هم از خودمان بکشیم. با در نظر گرفتن این پیشفرض، فرض میکنیم معاون اول رئیسجمهوری کشورمان، با حفظ همین عرق ملی پرچرب، در برج مراقبت فرودگاهِ سابقاً بینالمللیِ مهرآباد کار میکند. دیالوگ زیر از جعبه سیاه یک هواپیمای اکوادوری استخراج شده است:
ـ آلفا بتا چارلی دلتا اکو گلف فرام اکوادور، آلفا بتا چارلی دلتا اکو گلف فرام اکوادور، رِدی تو تیکآف...
ـ از برج مراقبت به هواپیمای ایبیسیدیایجی، لطفا فارسی حرف بزنید...
ـ مهرآباد تاور؟ مهرآباد تاور؟ رِدی تو تیک آف...
ـ برادر اکوادوریام، ما زبانهای خودمان را داریم، به راستی چرا به زبانهای خودمان حرف نزنیم؟
ـ رِدی تو تیکآف، رانوی زیرو تو، اور زیرو وان، رِدی تو تیکآف، مهرآباد تاور...
ـ خلبان عزیز! ما هرچه میکشیم از دست انگلیس میکشیم، بیایید انگلیسی حرف نزنیم.
ـ کلیر فور تیکآف، دونت راجر؟ کلیر فور تیکآف...
ـ مثال میزنم از زبان خودمان: بسی رنج بردم در این سالِ سی، عجم زنده کردم بدین پارسی...
ـ ریپیت پلیز، ورک اسپلینگ نویگیشن کامونیکیشن پلیز...
ـ بنیآدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، دال بده...
ـ داون... آیم گوینگ داون... رِدی تو تیکآف پلیز...
ـ یاران چه غریبانه رفتند از این خانه...
ـ هیت، آیم هیت... تیکینگ دمیج...
ـ هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه...
ـ ...
بووووووووووووممممم
«امید مهدینژاد»
آ.ن: قالب جدید ... ساده و شیک ... بزودی
وطن، قلم، فرش زیرپا... نویسنده باید یکی را برای فروختن انتخاب کند!
آ.ن: کاش اولی نباشد.
لعنت به مستراحی کـ برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد.
لعنت به مستراحی کـ سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند.
لعنت به مستراحی کـ مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد.
لعنت به مستراحی کـ قبل از نشستن کسی درش را بزند.
لعنت به مستراحی کـ آبش برود و آفتابه اش خالی باشد.
لعنت به مستراحی کـ پشت درش نوشته باشند: «لعنت بر پدر و مادر کسی کـ در این مکان بـ…»
لعنت به مستراحی کـ صدا را ۵۶ مرتبه اکو کند.
لعنت به مستراحی کـ شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد.
لعنت به مستراحی کـ سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد.
لعنت به مستراحی کـ فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد.
لعنت به مستراحی کـ فشار شیر آبش مثل شیر سماور است.
آ.ن: لعنت به مستراحی که بدون آن بنی بشر هیچ چی نیست!
محض رضای خدا یکی واسه این مادرا شفاف سازی کنه …!
اگه یه لباس جدید میخریم معنیش این نیست که میتونی قبلی رو دستمال بکنی!
آ.ن: نمیدونم چرا این پارچه ای کـ مامانم تو خونه تکونی داره باهاش شیشه پاک میکنه خیلی شبیه لباس منه!
فامیلم رفته ماموریت وسط بیابونای بندرعباس ، سر دکل های نفتی ، تا زانو تو گازوئیل!!!
.
.
.
همون لحظه دوست دخترش براش sms داده کـ:
باهات قهرم چرا دیشب برام بوس نفرستادی :|
شب یارو به زنش میگه خانم من امشب هوس نون بربری کردم ...
زنش میگه خوب برو بگیر من هم بخورم ...
میره نونوایی میگه شاطر ۲ تا نون بربری بده .
شاتر میگه چرا ۲ تا ؟؟
میگه آخه خانومم هم هوس نون بربری کرده ...
وقتی برمیگرده خونه و نون رو میذاره تو سفره زنش میگه این نون رو از کجا خریدی ؟
اونم میگه از سر کوچه ...
زنش میگه خوب دستت درد نکنه ولی من نمیتونم یه نون کامل بخورم ، چون تو رژیمم .
مرده میگه عیبی نداره هرچی نخوردی من میخورم .
خوردن کـ تموم شد رفتن بخوابن .
هنوز سرشون به بالش نخورده بود کـ خوابشون برد ...
الانم خوابیدن، بذار بیدار بشن ببینیم دیگه چیکار میکنن، حتما در جریان میذارمت ...
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره ، عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره . ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست. مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم . اینها را هم میشود خورد. . . این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی (ره)
یه روز یه ترکـــه میره جبهه ، بعد از یه مدت فرمانده میشه یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد . اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری
به یه ترکه گفتند کتابی بنویس ، ترکه برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت. او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و ...، سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب 11 جلدی نوشت . این ترکه کسی نبود جز علامه امینی و آن کتاب نیز همان الغدیر بود