زنگ در
چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۷ ب.ظ
رفتم الکتریکی محلمون گفتم: زنگ درمون خرابه
یاروگفت: برو میام درست میکنم
هرچی منتظر شدم نیومد
رفتم مغازش میگم چرا نیومدی؟
میگه اومدم هر چی زنگ زدم هیچکس درو باز نکرد!!
- ۹۲/۰۵/۰۹
اینم یه شعر از رضا نیکوکار شاعر رشتی
همشهریتون
بخونید.................
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من : کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود
از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود
□
پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
:|
خسته نباشن!!!
:|