یه شب سوکسی
02:00 | 3 اسفند 92 نوشته شده توسط: بهار
خب من این چند روز اینقد کلنجار رفتم با خودم که آیا بنویسم ؟ ننویسم؟ دعوایی بود بین دوتا بهار تو ذهنم.یه بهار میگفت اصن تو رو به چه نوشتن؟ اصن مگه همه جا باید نخود آش شی؟ بشین همون دیدگاهاتو بنویس بعد اون یکی جواب میداد تو رو سَنَنه؟ (لهجه عوض شد یهو) بده همه جا باشی!
خیلی هم خوبه و این وسط دیگه fبعد از خوندن پست آقای " آی" حقو به بهار دادم و قلم به دست گرفتم ؛ نه نه یعنی انگشت بر روی صفحه نهادم و شروع کردم ؛ اونم کِی؟! ساعت دو نصفه شب.
داستان ترسناک
موضوع: یه شب سوکسی
شب از نیمه بود که با صدای پای آقا سوکسه از خواب پریدم.
باحالتی دِر دِر دِر* ابتدا سر گوشیِ عزیزتر از جانم را برداشته به دنبال روفرشیه قرمز قلب دار خوب گشته و به حالت خانم مارپل به دنبال صدا رفتم. بعد از مشاهده سوکس نگون بخت ، فریاد پدرجان کجایی که سوکس آمده سر دادم. سوکس که لو رفته بود یک لحظه مکثی کوتاه کرد و شاخکاشو بالا پایین با حالتی ترسناک بالا و پایین کرد در اون لحظه بود که حسه دوئل دست دادبهم. آهنگ خوب بد زشت سریع از ذهنم گذشت و از آنجا که من این سوکس پدرسوخته رو میشناسم عینه نینجا جیم میشم با شجاعت تمام و جمع کردن تمام نیرو خود در دست چپ چنان بر سر سوکس مزبور کوفتم که درجا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد دیگ خواب به چشمانم نیومد.خب گفتم چه کنیم؟چه نکنیم؟!
گفتم : آها یه سری به یک طنزیا بزنیم.دیدم "آی" پست گذاشته که بعد دیگه همین دیگه حس مسئولیت پذیری خفتمون کرد.پایان دیگه p-:
بعد نشون دادن ترس این اموکیشن یاهو ، فقط دو سوال در این جا مطرحه که ذهن تمامی منتقدین رو مشغول نموده ؛ اون سوالات اینه که:
1- چرا بهار پس از کشتن سوکس (سوسک) در افق محو نشد؟
2- چرا به رنگ و طرح روفرشی در داستان اشاره شد در صورتی که ضرورتی نداشت؟
آ.ن:لازم به ذکره که اصطلاح "دِر دِر دِر" در ادبیات بهار به هر گونه لرزش از قبیل سرما ، ترس و حتی
ویبریشن گوشی گفته می شود.که در این جا مقوله "ترس" است.