ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد، قریب پنج دیوان داشتم
بهمن کاظمی
اشک هایی را که دیشب از تو پنهان داشتم
جمع اگر می شد قریب پنج لیوان داشتم!
مانده ام که گشت ارشاد از کجا فهمیده بود
ماجراهایی که با تو زیر باران داشتم
خواستی از بنده سی دی بفرمایید شام!
من ولی دی وی دی مهمان مامان داشتم!
اختلافات من و تو آن قدر هم کم نبود
تو سوار بنز بودی بنده پیکان داشتم
گفته بودی آزمایش گفته اوضاعت بد است...
من ولی به قدرت عشق تو ایمان داشتم
باز، با این ها تو را می خواستم مانند قبل
مطمئن بودم درون قلبت اسکان داشتم
بر سرم دادی زدی و بعد غش کردی و بعد
مثل یخ شد پیکرت... پاهای لرزان داشتم
هیزم شومینه کم بود و تو سردت بود سخت
بنده تا دیشب حدود پنج دیوان داشتم...!
آ.ن: بهزودی این وبلاگ یکچیزیش میشود!