کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم

کـ مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.

اصلا حوصله نداشتم گفتم من کـ پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی کـ بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!

داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این کـ کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من کـ این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم کـ مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود کـ برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد.

  • آیدین

این دخترایی که جمعه صبح تو خیابونن

مانتوشون چروکه

یکمم خواب آلود هستن

رو اذیت نکنید...
.
.
.
.
اینا آزمون قلم چی داشتن! خسته ان!

 

 

خدا هم فهمیده اینجا درست بشو نیست، داره میکوبه از نو بسازه...
هی زلزله پشت زلزله!!

  • محمدرضا اکبری

همون وقتی کـ ترجیح داده شد به جای تابلوی ” از سرعت خود بکاهید “

از سرعت گیر استفاده بشه

بشر فهمیده بود کـ به شعورش امیدی نیست.

  • آیدین

میدونستین خرچنگها تو عروسیاشون نمیتونن دست بزنن

فقط بشکن ریز میزنن!

برید حال کنید با این اطلاعاتی کـ در اختیارتون میزارم !!

  • آیدین

یه سوال دارم ازتون :
 
مامانم ازتون خیلی تعریف میکنه

میگه بچه های مردم تو خونه نمیذارن ماماناشون دست به سیاه سفید بزنه

و همه کارا رو انجام میدن !

شما به عنوان یه بچه مردم عایا اینجوریین؟!

  • محمدرضا اکبری

میدونین چرا همیشه جلوی آرایشگاه زنونه پرده میکشن؟

واسه اینکه هیشکی نفهمه اون خانوم خوشگله ای که میاد بیرون

همون هیولاییه که ۲ ساعت پیش رفته بود تو!

 

پیشاپیش مرگ خودمو در یکی از زلزله های ایران تسلیت میگم!!

  • محمدرضا اکبری

آقای اسمیت به تازگی مدیر عامل یک شرکت بزرگ شده بود. مدیر عامل قبلی یک جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاکت نامه دربسته که شماره های ۱ و ۲ و ۳ روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه شدی که نمی توانستی آن را حل کنی، یکی از این پاکت ها را به ترتیب شماره باز کن.

چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت تا این که میزان فروش شرکت کاهش یافت و آقای اسمیت بد جوری به درد سر افتاد. در ناامیدی کامل، آقای اسمیت به یاد پاکت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره ۱ را باز کرد. کاغذی در پاکت بود که روی آن نوشته شده بود: همه تقصیرها را به گردن مدیرعامل قبلی بیانداز. آقای اسمیت یک نشست خبری با حضور سهامداران برگزار کرد و همه مشکلات فعلی شرکت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام کرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد که میزان فروش افزایش یابد و این مشکل پشت سر گذاشته شد.

یک سال بعد، شرکت دوباره با مشکلات تولید توأم با کاهش فروش مواجه شد. آقای اسمیت، با تجربه خوشایندی که از پاکت اول داشت، بی درنگ سراغ پاکت دوم رفت. پیغام این بود: تغییر ساختار بده. اسمیت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا کرد و باعث شد که مشکلات فروکش کند.

بعد از چند ماه شرکت دوباره با مشکلات روبرو شد. آقای اسمیت به دفتر خود رفت و پاکت سوم را باز کرد.

پیغام این بود: سه پاکت نامه آماده کن!

  • آیدین

دانشجوی عزیز، دوست تحصیل کرده من، شمایی که فردا می خوای دکتر مهندس این مملکت بشی!

واقعاً نمی دونی تو کلاس باید موبایلت رو خاموش کنی؟
نمی‌بینی خوابیم؟

  • آیدین

ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...
.
.
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ!!!
.
.
ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ...
.
.
ﭘﺮﭼﻢ ﮐﻤﮏ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ!

  • آیدین

اس ام اس جدید ایرانسل:

مشترک گرامی

بخدا اگر بفهمم رفتی رایتل خریدی باهات کات میکنم

۱ بار با همراه اول بهم خیانت کردی

بسه دیگه

تحملشو ندارم!

  • محمدرضا اکبری