امروز در خلوت خودم به این فک میکردم و اومدم خونه تایپش کردم و الانم آپ میکنم!
حضرت آدم و حوا بدجوری ما رو انداختند به دردسر! به خدا راست میگم ! حالا اگه خودتون رو نگه می داشتید و به حرف خدا گوش می دادید و از آن میوه ممنوعه نمی خوردید چی می شد؟ این همه میوه ، از آن ها می خوردید ! اگر شما کمی ، فقط کمی به فکر سرنوشت ماها می کردید ، محال بود این اشتباه بزرگ را انجام بدید . الان ما داشتیم با قالیچه سلیمان از این کله بهشت می رفتیم اون کله ،بدون دود و درد و غم !
اصلا همه چیز از وقتی شروع شد که خدا شما را از بهشت اخراج کرد. در بهشت نه نیازی به سوخت بود ، نه اختراع ماشین ،مه انقلاب صنعتی و ...حتی وقتی غذا می خوردی ، لازم نبود بری دستشویی، یعنی هر کاری می کردی محصول فرعی ناراحت کننده نداشت.
میخوام بگم هر کاری که تو دنیا میکنی حتی با یه هدف خوب ، یه محصول فرعی ناراحت کننده تولید میکنه که بعد از یه مدتی اون محصول فرعیه با تاثیری که میذاره میشه اصل کار! میشه معضل ! میشه آلودگی، میشه بذاخلاقی ،میشه عوارض دارویی و هزار تا محصول فرعی ناراحت کننده دیگه! مثلا بشر ، اینترنت رو اختراع میکنه اما کلی سایت غیر اخلاقی توش فعاله!یا مثلا انرژی هسته ای رو کشف می کنه و بعد میشه هیروشیما و نا کازاکی.
این همه پادشاه ستم کار که در طول تاریخ اومدن ، این همه آدم که که به نا حق در طول تاریخ کشته شدن ، این همه آلودگی هوا ، سوراخ شدن لایه اوزون ، این همه بچه های طلاق ، این همه گونه های جانوری و گیاهی که به دست بشر از بین رفت! این همه دروغ که آدما به هم گفتن ، این همه گناه که در سطح زمین شد..واااااااااااای خدای من!! همه و همه به خاطر اینه که : پدربزرگ و مادر بزرگ نازنینم! شما نتونستین از یه میوه بگذرین؟ آخه چـــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟!
با خوردن میوه ی ممنوعه ، همه تبعید شدیم زمین . حالا حدس بزن خدا روز قیامت وقتی ببینه ما این همه زدیم ، زمین و زمان و تاریخ رو درب و داغون کردم ، ما ها رو کجا می فرسته............
ک.ف :
کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود
کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه جن و پری ، دلهره دم به دم نبود
مادربزرگ قصه هاشو بالای تاقچه می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت!