در دو حالت دخترا کاملا بی دفاعن !
یکی تازه ناخوناشونو لاک زده باشن
یکی هم کفش پاشنه بلند پاشون باشه
- ۱۱ دیدگاه
- ۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۱۷
در دو حالت دخترا کاملا بی دفاعن !
یکی تازه ناخوناشونو لاک زده باشن
یکی هم کفش پاشنه بلند پاشون باشه
خداییش خیلی حال میده ها
فامیلیت صالح باشه
بعد اسم بچه ات رو بزاری ساحل
ملت دچار خود درگیری میشن !
شازده کوچولو از سیارشون زنگ زد به روباه و گفت :
چرا آدمها اینقدر از یکدیگر بت می سازند؟
صدا آمد: از بی ادبان!
فهمید اشتباهی شماره لقمان رو گرفته، قطع کرد…!
ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮐﻮﻟﺮ ﺭﻭﺷﻨﻪ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ،
ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ ﺑﺎﺱ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻦ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻫﯽ ﺍﻟﮑﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻥ ﻭ ﺩﺭِ ﮐﺎﺑﯿﻨﺘﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﻭﺑﺴﺘە ﻣﯿﮑﻨﻦ!
دخترا نیان پایین خواهشا!
دو کلوم با پسرا صحبت کنیم
زود برمیگردیم
.
.
.
.
.
.
خداوندا ما پسران پاک و معصوم را از شر وجود دختران مصون بدار.
خداوندا توطئه دختران را به خودشان بازگردان.
خداوندا صبری با ما ساده دلان عطا فرما چندین برابر صبر ایوب تا بتوانیم دختران رو تحمل کنیم.
✔ لال از دنیا نری بلندتر بگو آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمین
لپا پروتز
گونه ها تخیلی
موها رنگ کرده
ابروها تاتو
بعد هی استاتوس میزنه نیمه گمشدم کجاست و فلان و اینا
خو لامصب این قیافه ای که تو واسه خودت ساختی
گم بشی مامانت بزور پیدات میکنه!
نیمه گمشدت که جای خود داره!
✔دقتی رو که دخترا موقع روبوسی دارن تا آرایششون خراب نشه جراح مغز و اعصاب حین عمل نداره!
ماچ آبدار که از صدتا فحش براشون بدتره!
داییم به فروشنده می گه: به نظر شما کدوم رنگ رو بخریم؟
فروشنده: والا، این به سلیقه ی شخصی تون بر می گرده. من نمی تونم نظری بدم.
داییم: حالا شما اگه بودی کدوم رو می خریدی؟
فروشنده: چی بگم والا؟ شما باید بپسندین، سلیقه ها متفاوته.
داییم: سلیقه ی شما کدوم رو می پسنده؟
فروشنده: والا من اگر بودم نقره ای رو می خریدم.
داییم: پس اگر زحمتی نیست اون مشکی رو به ما بده!
فروشنده با تعجب گفت: چرا مشکی؟!
داییم: اون نقره ایه حتما مشکلی داره که اصرار داری به ما بندازیش!
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم
کـ مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من کـ پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت میدونی کـ بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این کـ کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من کـ این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم کـ مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود کـ برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد.
این دخترایی که جمعه صبح تو خیابونن
مانتوشون چروکه
یکمم خواب آلود هستن
رو اذیت نکنید...
.
.
.
.
اینا آزمون قلم چی داشتن! خسته ان!
✔ خدا هم فهمیده اینجا درست بشو نیست، داره میکوبه از نو بسازه...
هی زلزله پشت زلزله!!
همون وقتی کـ ترجیح داده شد به جای تابلوی ” از سرعت خود بکاهید “
از سرعت گیر استفاده بشه
بشر فهمیده بود کـ به شعورش امیدی نیست.