کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواستگار» ثبت شده است

 

سوال:  خواستگار چیست؟

جواب:  هیچی نیست آروم باشید ... دخترا آروم باشید .... نفس عمیق! ... یکی اون خانومو بگیره تشنج می کنه ها!

 

وجود خواستگار در طول تاریخ اثبات شده.

تحقیقات نشان داده در زمان های خیلی دور (خیلی خیلی دور!) شخصی تحت عنوان خواستگار بوده! یعنی جداً بوده ها! شوخی ندارم.

آن زمان ها آنقدر خواستگار بود که دخترا حلقه دستشون می کردن که کسی مزاحمشون نشه.

اما الآن!

الآن آستین مانتو رو تا آرنج میدن بالا همه ببینن چیزی نیست ولی بازم خواستگار نیست که نیست!

چرا؟

چون خب برای مثال شما دقت کنید: طرف میره خواستگاری میگن باید کار داشته باشی. میره کار بگیره میگن به مجرد کار نمیدیم!

اینجاست که پارادوکس ِ لعنتی دامن گیر شخص بدبخت شده و شخص بدبخت با مخ به زمین می خورد و دختران هم یکی پس از دیگری به صنعت ترشیجات کشور کمک می کنند و همین باعث شده سالانه خدا تُن* ترشی صادر کنیم اصن!

حالا اینکه چی شد به اینجا رسیدیم رو نمیدونم. ولی به هر حال نیازه که مسئولین رسیدگی کنند.

به هر حال درسته در کشورِ ما دخترها عموماً قصد ازدواج ندارن، ولی خب آخه یه خواستگار نباید بره براشون!؟

توصیه به دختر خانم ها:  در معرض دید باشید تا شاید یک فرجی شد و از همه مهمتر اینکه اگر فرجی شد و شخص بدبخت و از همه جا بی خبری آمد و اشتباهی کرد، یقه همان بدبخت را بچسبید، چون شاید تنها شتری باشد که دم در خانه تان خواهد خوابید.

 

* واحد وزنی است معادل 16896153158تن. [توضیح: عمراً عدده رو خونده باشین!]

 

آ.ن: آپامه تکمیل شد و بزودی افتتاح می شود.

و یک سورپرایز از کمی تا قسمتی طنز در راه است ...

... بزودی کولاک می کنیم!

  • آیدین
  آ.ن: همش پست های ضد خانوما نوشتیم ، این یکی هم گذاشتم یکم محض تنوع!  
 
زن با ناز و عشوه به شوهرش گفت: تو اصلاً خبر داری کـ همزمان دوازده تا خواستگار برای من اومده بود؟

شوهر جواب داد: کاش با یکی از همون احمق ها ازدواج کرده بودی!

زن جواب داد: عزیزم، منم همین کار رو کردم!

  • آیدین

چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدندکه :(( ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر)).
رفتم خواستگاری، دختر پرسید: مدرک تحصیلی ات چیست؟ گفتم: دیپلم تمام! گفت: بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشو برو دانشگاه.
رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم برگشم، رفتم خواستگاری. پدر دختر پرسید: خدمت رفته ای؟ گفتم : نه هنوز. گفت: مرد نشد نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی. رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم برگشتم. رفتم خواستگاری. مادر دختر پرسید: شغلت چیست؟ گفتم فعلا کار گیر نیاوردم. گفت: بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار.
رفتم کار پیدا کنم گفتند: سابقه کار می خواهیم. رفتم سابقه کار جور کنم. گفتند: باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم. دوباره رفتم کار کنم، گفتند باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم. برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم کار کنم گفتند سابقه کار ، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی. گفتند: برو جایی که سابقه کار نخواهد. رفتم جایی که نخواستند. گفتند باید متاهل باشی!. برگشتم رفتم خواستگاری گفتم : رفتم جایی که سابقه کار نخواستند ولی گفتند باید متاهل باشی. گفتند باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی. رفتم گفتم: باید کار داشته باشم تا متاهل شوم. گفتند: باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم.
برگشتم رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!!!

  • پویا عسکری