کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعا» ثبت شده است

 

جمعه ای کنکور است...

               شاید آن جمعه بیایم، شاید!

شایدم فردایش؛

                   با شعری که از خنده و شوق لبریز است.

شایدم شعری بگویم که از آن،

                          غم و اندوه و فسوس سرریز است.

 

من همینم، اینم!

        قافیه، وزن، ردیف

                      همه را می چینم

 

شعر من نیز این است،

        قافیه، وزن، ردیفش

                           این است...

 

من نه حافظ و نه سعدی و نه فردوسی ام...

                                                ممدم من!  اینم!

 

دانم از خواندن شعری که سرودم،

                                           چهرتان گلگون است!

این همه حرف زدم تا که بگویم، یاران

                                           من Coming ـم Soon است!

 

 

  ✔ با عرض سلام دوباره خدمت همگی دوستان گل کمی تا قسمتی طنزی...

✔ خدمت اشخاصی که اصلا با بنده آشنایی ندارن، عرض کنم که بنده محمد هستم!

✔ خدمت دوستانی که بنده رو یادشون میاد هم عرض کنم که پس از شش ماه هنوز زنده ام!

✔ شعر (البته اگه اسمشو بشه گذاشت شعر) از خودمه! پس وجود هرگونه ایرادی توش کاملا طبیعیه!

✔ من، شاعر، نیستم!!! پس باز هم متذکر شوم که وجود هرگونه ایرادی در این پست طبیعیه!

کنکور بشدت نزدیکه!!! و هم اکنون بشدت نیازمند دعاهای خیرتان هستم...

✔ همان طور که گفته شد توسط خودم، ایشالا به زودی خواهم آمد...

✔ نظرات پست های خودم رو هم خودم پاسخ میدم!

  ✔ درپایان اینکه: دعا فراموش نشه! لطفا!

 

✔ احتمالا قبل از کنکور با یه پست درمورد جام جهانی درخدمت خواهم بود! به زودی...

  • محمدرضا اکبری

پولداری در کابل ، در نزدیکی مسجد قلعه فتح اله ، رستورانی ساخت

که در آن موسیقی بود و رقص و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.

ملای مسجد ، اما  هر روز در پایان موعظه اش دعا می کرد

که خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند

و بلای آسمانی را بر این رستوران که اخلاق مردم را فاسد می کند ، بفرستد.

یک ما هی از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و طوفان شدیدی شد

و یگانه جایی که خسارت دید ، همین رستوران بود که به خاکستر تبدیل شد.

ملای مسجد ، روز بعد با غرور و افتخار ، نخست حمد خدای را به جا آورد

و سپس خراب شدن آن خانه ی فساد را به مردم تبریک گفت

و علاوه کرد که : اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد ، خداوند او را نا امید نمی کند.

اما خوش حالی مومنان و ملای مسجد چندان دوامی نداشت ،

زیرا صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد تاوان خسارت خواست.

ملا و مومنان ، البته چنین اتهامی را نپذیرفتند.

قاضی هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان هر دو طرف را شنید،

گلویی صاف کرد و گفت : من سخنان شماها را شنیدم ، اما نمی دانم چه حکمی بکنم .

زیرا یک طرف ، ملا و مومنانی نشسته اند که به تاثیر دعا ، باور ندارند

و طرف دیگر ، مرد ی است می فروش که به تاثیر دعا ، باور دارد …

  • آیدین