کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

شیـر و رفقـاش نشسته بودن و مشروب میخوردن و خوش میگذروندن...
بین صحبت، شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:
آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: زن ذلیلو نیگا! ادعاتم میشه سلطان جنگلی؟!
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:
توی خونه یه شیـــر منتظرمه! نه یه گاوی مثل تو !!!

 

:: ارسال شده توسط هیما خانوم

  • آیدین

یکی از فانتزیام هـم اینه کـ پورشه پانامرا دیدم

با عجله سوارشم بگم چرا دیر اومدی؟

بعـدش کـ راننده رو دیدم بگم: اَ اَ اَ ببخشید فک کردم بابامه!

بعد پیاده شم!!!

  • آیدین

دقت کردین:

پســرا ۱۰ دقیقه حاضر میشن، ۴ساعت میرن بیرون ..!

دختـــرا ۴ ساعت حاضر میشن، ۱۰ دقیقه میرن بیرون

  • آیدین

حتما متن زیر رو بخوانید بخدا یه جریان واقعیه

چند وقت پیش با پدر و مادر و برادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برایمشتریها

افراد زیادی اونجا نبودن , 4 نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70سالشون بود 

ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان حدود 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود کهاون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهشنزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم !!

بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و باخوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشونداده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکردروکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفرمشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم روبهشون بدم  ،به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده !!

,, خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم, اما بلاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد !!

خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود , 

اما

اونجایی خیلی تعجب کردم که امروز با دوستام داشتیم از کنار سینما رد می شدیم که ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر

بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف ,,,

  • حمیدرضا مرادی

طرف آی دی شو گذاشته: “جوجه طلایی

میگم چند سالته؟ میگه ۳۴
حالا خدایی خودتون بگید ا
این جوجه هست یا شترمرغ بالغ؟؟
  • حمیدرضا مرادی

نه کوه به کوه می رسه ، نه آدم به آدم

حقتون رو همون موقع که دم دستتون هست ، بگیرین!

  • آیدین

ای عزیزان پشت کنکوری
تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟

تا به کی تست چند منظوره ؟
تا به کی التهاب و دلشوره ؟

شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس امتحان تا چند ؟

غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟

گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال

زد و شایسته دخول شدید
توی کنکور هم قبول شدید

یا گرفتید با درایت و شانس
مدرک فوق دیپلم، لیسانس

گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟
اصلاً این هم گذشت، بعدش چی ؟

تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری

بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود

آنچه داروی دردمندی هاست
صفحات نیازمندی هاست

گر رضایت دهی تو آخر سر
گه شوی منشی فلان دفتر

به تو گویند : بعله، دفتر ما
هست محتاج آدمی دانا

آشنا با اتوکد و اکسل
و فری هند و آوت لوک و کورل

باید البته لطف هم بکند
چای هم، بین تایپ، دم بکند

بکشد وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار جارویی

این که از این، حقوق هم فعلاً
ماهیانه چهل هزار تومن!

پس بیایید و عز و جز نکنید
بی خودی هی جلز ولز نکنید

 

 

✔ به پسرعمم میگم واسه کنکور درس خوندی؟! میگه کنکور مگه ساعت ۹ نیست؟؟!
میگم چرا ! میگه خب ساعت ۶ پامیشم میخونم دیگه!

  • محمدرضا اکبری

بعضی‌ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
بعضی‌ها شعرشان کهنه است، فکرشان نو،
بعضی‌ها شعرشان نو است، فکرشان کهنه،
بعضی‌ها یک عمر زندگی می‌کنند برای رسیدن به زندگی،
بعضی‌ها زمین‌ها را از خدا مجانی می‌گیرند و به بندگان خدا گران می‌فروشند.
بعضی‌ها حمال کتابند،
بعضی‌ها بقال کتابند،
بعضی‌ها انباردارکتابند،
بعضی‌ها کلکسیونر کتابند
بعضی‌ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان،
بعضی‌ها اصلا‏ قیمتی ندارند،
بعضی‌ها به درد آلبوم می‌خورند،
بعضی‌ها را باید قاب گرفت،
بعضی‌ها را باید بایگانی کرد،
بعضی‌ها را باید به آب انداخت،
بعضی‌ها هزار لایه دارند

  • حمیدرضا مرادی

نمی دونم چی شد سیزده بدر شد / گوشم از جیغ و داد و نعره کر شد

به یاد تعطیلات رفته از دست / غم و غصه کنارم همسفر شد

از آجیل شب عید مونده تخمه / تموم پسته ها زیر و زبر شد

رو پیچ و تاب سبز سبزه ی عید / گره از بخت ما هم کور تر شد

عروس تنگ من ، زندانی عید / از آن قصر بلوریش به در شد

دروغ سیزده هر ساله ی ما / عجب عیدی به نیکویی بسر شد!

  • آیدین

دیشب سوار پورشه ام شده بودم و تو خیابون دور میزدم باهاش

یهو یکی پرید جلو ماشین

تا خواستم ترمز کنم پام گرفت به لحاف و پاره شد!

 

 

یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی سواد ابله تر است!

  • محمدرضا اکبری