کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

امروز کنار خیابون ایستاده بودم

یه دختره ( مسافر بود فک کنم ) با جنسیس اومد جلوم ترمز کرد و

گفت : ببخشید میخوام برم گلسار !!

منم بهش گفتم :

کار خوبی میکنی .. خیلی جای خوبیه

برو به امید خدا

از خنده دیگه نمیتونست حرکت کنه


ک.ف : یارو همچین می گه من تفریحی سیگار می کشم 

انگار بقیه برای شکنجه و عذابشه که می کشن!


  • حمیدرضا مرادی

 آخر دنیا داور میاد …

سوت می‌زنه میگه :تازه نیمه اول تموم شده، هنوز ۹۰ دقیقه نشده!

زمینا رو عوض کنید!

ما میریم امریکا اونا میان اینجا

آی بخندیـــــم……………….

 

 

✔ تا حـالا به بچـه ۳ ساله آدامـس اُکالیـپـتوس اوربـیت دادیـن؟؟

بعد از بیست ثانیه،همه شکلک های یاهو رو می تونین تو صورتش ببینین !

  • محمدرضا اکبری

 

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند

نیمه های شب هولمز بیدار شد

و آسمان رانگریست

بعد واتسون را بیدار کرد 

و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز

و به من بگو چه می بینی؟

واتسون گفت: میلیون ها ستاره می بینم 

هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟

واتسون گفت:

ازلحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است

و ما چقدر در این دنیا حقیریم

از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم

که زهره در برج مشتری است

پس باید اوایل تابستان باشد

از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم 

که مریخ در مواذات قطب است

پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد

شرلوک هولمز گفت:

واتسون تو احمقی بیش نیستی

نتیجه اول و مهمی که باید بگیری

اینست که چادر ما را دزدیده اند!!!


ک.ف : یه روز یه نفر میره آزمایشگاه تا جواب آزمایش مدفوعشو بگیره .

بهش میگن: جواب آزمایش شما گم شده . 

طرف با تعجب میگه : داداش اینجا هم بخور بخوره!!!

  • حمیدرضا مرادی

دختر ﻧﻮﺷﺘﻪ :
” ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ “
ﯾﻪ پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺩﺍﺩﻩ: ﺟﺮﺍﺡ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ؟

 

 

✔اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن

  • محمدرضا اکبری

یک ساعته اومدم نت، در اتاقمم بستم کـ دارم درس میخونم

الان بابام اومده میگه پسرم داری چیکار میکنی؟

گفتم دارم درس میخونم

گفت بیا کتابتم ببر کـ بهتر متوجه شی!

 

✔آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!
فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن

  • محمدرضا اکبری


ک.ف :  باحاله مگه نه ؟؟ باید یاد گرفت از ابتکاراشون!!

  • حمیدرضا مرادی


ک.ف : به این میگن بچه زرنگ!! مثل خودمه !!

  • حمیدرضا مرادی

زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:
من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب بگو یه کم حالم بهتر بشه
شوهر: بیناییت فوق العادست عزیزم


ک.ف : دندون به زبون می گه اگه یه کوچولو گازت بگیرم بریده میشی.

 زبون میگه دِ نـَـ دِ اگه موقع حرف زدن یه حرکتو اشتباه بیام کل ۳۲ تاتون باید بریزید بیرون

  • حمیدرضا مرادی

بشکه نفتی داخل انبار بود / سالن انبار تنگ و تار بود

عصر جمعه حول و حوش شیش و هفت / برق سالن اتصالی کرد و رفت

عده‌ای هم جمع بودند از قضا / صف کشیده تا کنار پله‌ها

یک به یک می‌آمدند و با ادب / لمس می‌کردند و می‌رفتند عقب

لمس می‌کردند مردان و زنان / هر کسی چیزی گمان می‌برد از آن

این یکی استادکار ذوالفنون / گفت چیزی نیست این غیر از ستون

آن یکی مرد سیاسی با دو دست / لمس کرد و گفت حتما قدرت است

  • آیدین

وقتی بچه بودم فک میکردم ماکارانی رو هم مثل برنج میکارن

:|

  آ.ن: اونجوری نگاه نکنین دیگه بچه بودم الان میدونم که درخت داره ...  

  • آیدین