- ۸ دیدگاه
- ۰۷ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
سلام به همه ی بچه های یک طنزی
منو یادتونه یا فراموشم کردین؟!
یه مدتی به خاطر نزدیک شدن به کنکور آپ نداشتم ولی بازم هر از چند گاهی به وب سر میزدم !
امروز کنکورم با همه ی فراز و نشیباش و با تموم سختی هاش تموم شد!
دروس عمومی رو ترکوندم فرا تر از انتطار ولی تو تخصصی ها اوضاع خوب نبود و پایین تر از حد انتظارم بود ولب خب همه بچه ها معتقد بودن سوالا بیش از حد سخت بود !!
ریاضی رو سخت داده بودن و تو فیزیک و شیمی رو هم با اعداد مزخرفی که داده بودن محاسبات رو سخت و وقت گیر کرده بود !
در هر حال دیگه نمیخوام بهش فک کنم!!
توکل بر خدا.
فقط اون میدونه که چی به صلاحمه و چه رتبه ای میارم !!
بعد از چند روز استراحت و احتمالا یه سفر کوچولو برمیگردم و با قدرت با شادی خودم و خودتون پست آپ میکنم!!
واسه قبول شدنم با یه رتبه خوب دعا کنین!نتیجه ها 12 مرداد میاد!!
نمیدونم چقد یادتون بود یا چقد دعا کردید براش،
اما الآنم شده براش دعا کنید که یه رتبه ی خوبی بیاره
و بتونه رشته ای که میخواد و توی دانشگاهی که دوس داره قبول شه!
و این مژده رو هم به شما میدم که بزودی برمیگرده به وب!
با پست هایی که میدونم خیلیا منتظرشن و واقعا هم خوبه
و طرفدارای زیادی!
✔ و این مژده رو هم میدم بهتون که حالا من کنکوری ام
و کم کم منو کمتر خواهید دید!!
چه عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
خواهرم دوستشو آورده خونه. مامانم هیچی نگفت
.
.
.
.
.
.
حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم ... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن!
ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ اش ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.