کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۶۵ مطلب با موضوع «خاطره طنز» ثبت شده است

بدترین شکستمو وقتی خوردم که

با عشق و امید گره هندزفریمو باز کردم ولی

دیدم گوشیم شارژ نداره

هنوز کمر راست نکردم!!!



ک.ف : ﺑﺎ ﺍﯾـــﻦ ﻗﯿمتا ﺩﯾﮕــﻪ ﺍﺻﻠــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐـــﺮﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﺻﺮﻓـــﻪ!!  ﺗﻨــﻬﺎﺭﺍﻩ ﺑﻘـــﺎﯼ ﻧﺴﻞ، ﻫﻤــــﻮﻥ ﮔـــﺮﺩﻩ ﺍﻓﺸـــﺎﻧﯿﻪ ، والا :)

  • حمیدرضا مرادی

مامانم مسافرته زنگ زده میگه خونه رو تمیزکن

شاید با خاله ت اینا بیایم

خبر نداره بعد از دوساعت که داشتم از تشنگی تلف میشدم

آخرش از آب گلدون خوردم !! توقعایی دارنا !!



ک.ف : ضد حال ترین اتفاق ممکن موقع خواب اینه که بالش رو پشت و رو کنی بعد ببینی گرمه !!مثل اونورش :|

  • حمیدرضا مرادی

گوشی ام رو گذاشتم رو airplane mode

از طبقه ۱۲ ام پرتش کردم تو هوا افتاد خورد زمین و خاکشیر شد… :|

   آ.ن: نمیدونم این چه قابلیت مسخره ایه! کار نمیکنه کـ!  

  • آیدین

دارم میرم مسافرت با مامان خداحافظی کردم

بهش میگم آب نمیریزی پشت سرم؟

میگه حالا برو من سیفون رو برات میکشم!!!  

من  :|

مامانم  :D

بابام  ایول بزن قدش  =)))))

  آیدین    :))))))))))  

داداشم  خدایا این شادی از مانگیر !!

 

 

ک.ف : یکی از فانتزیام اینه که بروسلی الان زنده بود ، میرفتم میزدم تو گوشش ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه؟!

 کصافط مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد...

  • حمیدرضا مرادی

فامیلم پنجم دبستانه، سر کلاس تاریخ، معلمشون ازش پرسیده پیامبر پس از فتح مکه چه کرد؟
جواب:بت ها را شکست، و به ذرت گفت، برو اذان بگو!


 کیانا :|
بلال :|
پیامبر :|
بت بزرگ :|

  • آیدین

یکی از فانتـزیـام اینه ...
برم ایتالیا از اونور برم لندن برم آکادمی گوگوش !
بعد خیلی راحت برم تو 10نفر اصلی و پدیده امسال لقب بگیرم
بعد که کار به رای گیری مردم و 4 نفرپایانی میرسه
شب پایانی خودم بگم که من خودم میکشم کنار به نفع بچه ها .. خلاصه از اینطرف هومن خلعتبری بیاد بگه نــه ...
عکدمی ( بقول خانوم گوگوش :دی ) بدون تو معنی نداره امسال ..
بعد من بزنم رو شونه هاشو بگم هومن جان به سر بی موت قسم من واسه شهرت نیومدم اینجا !
من واسه اینکه ارزشهامو تثبیت کنم اومدم ..
بعدم سرکچل هومنو ببوسم و تا میام برم تو افق محو شم ، یهو سالی تاک [آ.ن: منظورش سالومه ـه!] بگه بیا برا پشت صحنه آکادمی و من بگم نیازی نیست سالـی !
من خیلی وقته تو این زندگیبه پشت صحنش رسیدم و

برم توی دود و غبار عکدمی گوگوش محو بشم ..
و گوگوش تا اخر عمرش حسرت چنین شاگردی رو دلش بمونه ...

( البته شاید بگید چرا رفتم ایتالیا و بعد رفتم لندن !
نه نکته انحرافی نیست ، بلیت مستقیم لندن گیرم نیومد
مجبور شدم .. میفهمی ؟؟
مجبــور :| !! :)))))))))))))) ­)))))))))

ک.ف : دیدم همه این روزا به افق فک میکنن ، منم بگم افق بازم !!!

ک.ف 2 : اینم یه جور دیگست پرنیان خانم، فقط مثل شما (که تو جملات طنز نوشتین) احساساتی کار نکردم تو آکادمی !!!

  • آیدین

شب تولدمه

مامانم میگه:”،برو جارو  رو بردار و گردگیری کن،شب مهمونا میان.”

میگم: مامان من تازه به دنیا اومدم،برم جارو کنم؟

رفته زیر پتو میگه من هم تازه زاییدم، باید استراحت کنم!!!

ک.ف : وقتی الکساندر گراهام بل تلفن را اختراع کرد ، با تعجب دید که جنتی سه تا میس کال انداخته !!!

 

  • آیدین

شما در نظر بگیر داخل جیب شلوارت این چیز ها هست :
چند تراول چک

فندک

راز لبخند ژکوند

معمای مثلث برمودا
عکس عمه تون

چک برگشتی شریک پدرتون

کلید طلای یک واحد مسکونی مبله

...

قطعا وقتی دارید شلوارتون رو جلو پدرتون عوض میکنید

تنها چیزی که از جیب شلوارتون میفته جلو پای پدرتون فندکه !

ک.ف : فکر کنم تو کتابام الکل وجود داره ، لامصب 2صفحه خوندم اصن گرفت منو 

  • آیدین

تلویزیون بچهه رو نشون داد حافظ کل قرآن بود.
بابام گفت یاد بگیر هم سن توئه!
یهو باباشم نشون دادن که اونم حافظ کل قرآن بود، بابام کانالو عوض کرد!

ک.ف : احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ADSL رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

  • آیدین
آقا من دیروز رفتم یه گلکسی سامسونگ خریدم وقتی اومدم خونه گذاشتمش تو جیبم وقتی خواستم درش بیارم شاید باورتون نشه ، ولی راحت از جیبم در اومد! :|

  آ.ن: کصافتا که واسه خودشون هیچ ایده جدیدی نمیارن همش دارن ایده های مارو میدزدن!  
  • آیدین