کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۶۹ مطلب با موضوع «شعر طنز» ثبت شده است

همه این غزل حافظ رو شنیدیم:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

«حافظ»

 

پاسخ صائب تبریزی جالب بود:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد  سمرقند و بخارا را

«صائب تبریزی»

 

دکتر انوشه این شعر را نیز نپسندید و دیدگاهش اینطور بود:

اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را 

به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند 

نه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا را

«دکتر انوشه»

 

و اما بهترین پاسخ به این اشعار را سارا گیلانی داد.

اگر آن مهوش گیلان بدست آرد دل ما را  
بدو بخشم به سهم خود، چو حافظ ملک دنیا را
تن و جان، روح و معنا را به مخلوقی نمیبخشم
اگر بخشم به او بخشم که برپا کرده دنیا را

 


آ.ن:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را


نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟


و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلا"
کـ با جراحی صورت عمل کردند آنها را


نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
نه او طنز مرا خوانده، نه دیدگاه های هیما را

  • آیدین

     دوستی از رفقای دیرین                     عشق یاری به دلش تابیده

عاقبت قاطی مرغا شد و رفت                پس که شیره به سرش مالیده

دیدمش بعد عروسی روزی                      کمرش خم شده و تابیده

چشم ها سرخ و رخش زردمبو                      بس که از درد کمر نالیده

زیر شال دو سه متری بلند                      ویکس بدبو به خودش مالیده

گفتم ای دوست خدا بد ندهد                  چه شده کول و کمر چاییده

گفت داغ جگرم تازه نکن                         گاو بیچاره ی من زاییده

پس که افراط نمودم در عشق                  مهره سوم من ساییده

مدتی هست از این درد کمر                    عنصر عاشقیم ام خوابیده

گفتمش موز بخور گفت عجب                   چه کسی موز دوا نامیده

موز اگر چاره ی درد کمر است                 پس چرا خود کمرش تابیده؟

 

محمد رضا عالی پیام (هالو)

  • آیدین

طنز باید که خواندنی باشد 

فی البداهه پراندنی باشد

 

انتقادی گزیدنی باشد

اعتراضی گزاندنی باشد

 

مثل چوبی که می‌کند سوراخ

بستنی را چپاندنی باشد

 

جنس ایهام و طفره و حاشا

پیچ دار و تکاندنی باشد

 

زیر چشم تمام نا اهلان

ضربه هایش نشاندنی باشد

 

عین زهر هلاهل و فلفل

طعم حلوا تنان تنی باشد

 

مهلت انقضاش تا هرگز

طنز داروی ماندنی باشد

 

ک.ف : فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم اون قسمتهاش که به بقیه حال میده برای ما کار نمیکنه!!

  • آیدین

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس 
دیدم به خواب حافظ تو صف اتوبوس 


گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم 
گفتم کجا میروی گفتا خودم ندانم 


گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی 
گفتم چگونه ای گفت در بند بی خیالی 


گفتم تازه تازه شعر و غزل چه داری 
گفتا که میسرایم شعر سپیدباری 


گفتم زدولت عشق گفتا کودتا شد 
گفتم رفیق گفتا کله پا شد 


گفتم کجاست لیلی مشغول دلربایی 
گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی 


گفتم بگو زخالش ان خال اتش افروز 
گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز 


گفتم بگو زمویش گفتا که مش نموده 
گفتم بگو زیارش گفتا ولش نموده 


گفتم چرا چگونه عاشق شدست مجنون 
گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون 


گفتم کجاست جمشید جام جهان نمایش 
گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش 


گفتم بگو زساقی حالا شده چه کاره 
گفتا شده منشی در دفتر اداره 


گفتم بگو ز زاهد آن راهنمای منزل 
گفتا که دست خود را بردار از سر دل 


گفتم بگو زمحمل یا از کجاوه یادی 
گفتا پژو دوو بنز یا گلف نوک مدادی 


گفتم زساربان گو با کاروان غمها 
گفتا اژانس دارد با تور دوردنیا 


گفتم که قاصدت کو آن باد صبح شرقی 
گفتا که جای خود را داده به فکس برقی

 
گفتم بیا زهدهد جوییم راه چاره 
گفتا جای هدهد دیش است و ماهواره 


گفتم سلام مارا باد صبا کجا برد 
گفتا به پست دادم اورد یا نیاورد 


گفتم بگو زمشک اهوی دشت زنگی 
گفتا ادکلن شد در شیبشه های رنگی 


گفتم بلند بوده موی تو ان زمان ها 
گفتا حبس بودم از ته زدند انرا 


گفتم شمارا زندان حافظ مارا گرفتی 
گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی !!!

ک.ف : آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم ، تقدیر من است یا تقصیر من !؟

  • آیدین

با سلامی دوباره به همه دوستان 

تو این پست یه شعر میذارم که دارای ریتم خاصیه !!

با یکی دو بار خوندن شعر ریتمش دستتون میاد!

آن شنیدم که در ایام قدیم آدم بسیار خسیس و کنسی ، عاشق زیباصنمی خوب رخ و ماه وش و زهره جبین گشت غمین گشت ز هجررخ آن یار و بسی زرد شد و زار وبه اندوه گرفتار . بسی طرح پی دیدن و بوسیدن و بوئیدن او ریخت ، بسی حیله برانگیخت که تا ساخت دگر یار و مددگار و هوادار خود آن سرو روان را.

رفت و دزدانه بسی جانب کاشانه ی آن دلبر جانانه و آن گوهر یک دانه و بنشست دم خانه که تا یار برآن گشت به یک بار که در نیمه شب تار از آن عاشق بیمار کند دیدن و از مرحمت و لطف و صفا بر سر او دست نوازش کشد و خاطر او شاد کند ، ازغمش آزاد کند، یا به شکر خنده ی شیرین ز لبان شکرین بر سر وجد و طرب و شوق و شعف آورد آن عاشق دلداده ی افتاده ی بی تاب و توان را.

گفت با او که بیا نیمه شب این جا سر این کوی و نهان باش به یک سوی ، من آن وقت که دیدم همه در خواب گرانند یکی سکه ز بالا به توی کوچه در اندازم و آن دم که صدائی ز در افتادن آن سکه شنیدی تو بیا از در این خانه که باز است بشو داخل و آهسته بنه گام سر بام که تا خوش به بر هم بنشینیم و ببینیم به شادی رخ یکدیگر و سازیم برون از دل خود یک سره غم های جهان را.

مرد، از وعده ی دلدار ، خوش و شاد شد و چون که شب آمد به سر دست و هوا تیره شد و تار ، پی دیدن آن یار روان گشت و به یک گوشه نهان گشت . ز سوی دگری نیز عیان گشت همان سرو گل اندام و دل آرام لب بام و سرانجام در انداخت از آن جا وسط کوچه یکی سکه ی دهشاهی و بنشست به این فکر که دلداده ز افتادن آن سکه صدا بشنود و زود ز جا برجهد و جانب او سرنهد و راه به منزل برد و روی به بام آورد و چهره ی او بیند و بنشیند و گوید سخن از مهر و قراری بگذارد که کند عقد پری چهره ی زیبا و جوان را.

لیک هرقدر که بنشست و بشد منتظر عاشق خود دید که از او خبری نیست در آن جا اثری نیست، در آن نیمه ی شب هی ز چپ و راست قدم زد به لب بام، ولی عاشق ناکام نشد حاضر و آن ماه سرانجام چو دید آن که سحر گشته و گردیده هوا روشن و خوش نیست که آن جای بماند ز سر بام فرود آمد و در بستر خود رفت. دگر روز که آن دلبر دلدوز بدان عاشق پفیوز نظر کرد و بپرسید که او را شب پیش چرا در غم و تشویش فکنده است؟ بدوعاشق طماع و کنس گفت که: آخر چو فکندی تو یکی سکه ی ده شاهی از آن جا به زمین بود هوا تیره و تاریک و در آن کوچه ی باریک پی جستن آن پول بسی گشتم و تا صبح کشیدم چه قدر رنج که تا یافتم آن را.

ک.ف: بنده خدا برای اولین بار می خواست خرید اینترنتی بکنه ، الان دو روزه کارت اعتباری اش گیر کرده توی سی دی رام!

  • آیدین

    پیامک زد شــبی لیلی به مجنون                     که هر وقت آمـــــدی از خانه بیرون  

           

    یاور مــــــــــــدرک تحصیلی ات را                     گـــــواهی نامه ی پی اچ دی ات را

 

   پدر باید ببیند دکترایـــــــــــــــــــت                    زمانه بد شـــــده جانم فدایـــــــــت


   دعا کن مدرکت جــــــعلی نباشد                    ز دانشـــــگاه هاوایی نباشـــــــــــد

 

   وگرنه وای بر احوالـــــــــت ای مرد                    که بابایم بگیرد حالت ای مـــــــــرد

 

   چو مجنون این پیامک خواند وارفت                    به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

 

   اس ام اس زد از انجا سـوی لیلی                    که می خـــــــــواهم تورا  قد تریلی


   دلم در دام عشقـت بی قرار است                   ولیکن مــــــــــدرکم بی اعتبار است


   چه سنگین است بار این جـــدایی                   امان از دست این مــــــــدرک گرایی!!

    ک.ف : اگر حرف مفت را می خریدن ، الان میلیاردر بودم !!!

  • آیدین

در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده سه کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن سه را چون سه دوست می دیدند
یکی از روزهای پاییزی
زیر رگبار تازیانه باد
یکی از کاج‌ها به خود لرزید
خم شد و روی سومی افتاد
گفت ای آشنا سلام علیک
زحمت بنده را تقبل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با لبخند
جای تو ای رفیق بر سرماست
توی آغوشم استراحت کن
پیش من میهمان حبیب خداست
کاج دوم که ماجرا را دید
از حسادت کشید فریادی
گفت ای کاج زشت و بی ریشه
پس چرا روی من نیافتادی؟!
گفت شرمنده شرح اخلاقت
کاملا در کتاب درسی هست
به تو گر تکیه داده بودم من
رفته بودیم جفتمان از دست!

  • آیدین

داخل ماست، پر در آوردن
از برنجی فنر درآوردن
سمت تبریز رفتن اما بعد
توی شیراز سر در آوردن
زیر بار گرانی کالا
لحظه لحظه پدر در آوردن
از دو تا بیتِ بیخود بیخود
ناگهانی اثر در آوردن
من از اینها نمی شوم مبهوت
چون ز شهری خبر در آوردن
داخل بسته ای ز همبرگر
شصت یک کارگر درآوردن!

  • آیدین

  آ.ن: با وجود سطحی بودن و روان بودن لحن این شعر ، بسیار شعر عمیقیه ، حتما" بخونین.  

خونه ما توی آپارتمانه، آپارتمانی کـ خیلی مامانه
همسایه هایی کـ همه قاطی ان، اکثرنم آدمای لاتی ان
خونه اول خونه شهینه، با 28 تا بچه توش می شینه
شهین خانم آدم راحتیه واسه خودش عمه امتیه!
بنده خدا کـ سنی هم نداره این همه بچه از کجا می آره؟
به احتساب من ورپریده، هردو سه ماه یه بار، سه بار زاییده!
حقوق شوهرش بخور نمیره، بچه می آره یارانه بگیره
همسایه بالایی ما حمیده، پشت تموم مردا رو خمیده
رو گردن تک تکمون سواره، از همه محله آتو داره!
فکر می کنه خونه ش یه جور معدنه، سی ساله داره خونه شو می کَنه!
آشغالاشو می ریزه تو کریدور، ماشینشو می شوره تو آسانسور
صدای ضبطشو زیاد می کنه هر غلطی دلش بخواد می کنه
دستامونو بدجوری بسته نامرد، نمی شه اعتراضی هم بهش کرد
با مدرکاش رومونو کم می کنه، می آد حیاط«بگم؟بگم؟» می کنه!
همسایه روبه روییمون جواده، دهن و چن جای دیگه ش گشاده!
صب تا غروب تو خونه شون می خوابه، آدم دس به پول نه دس به آبه
می ترسیدیم بگنده یا بمیره، آخه هف هش ساله حموم نمی ره
بچه های محله آروم آروم با همدیگه جوادو بردن حموم
روی تمام لیف و کیسه ها زرد، صابون جوادو دید حسابی کف کرد
به موش یه سیم فاز، به پاش سیم نول، یه ربع گذاشتنش تو تشت الکل!
با صابون و شامپو ستیزه کردن، جوادو آخرش یونیزه کردن!
آوردنش بیرون مث جنازه، تازه دیدیم بنده خدا چه نازه!
بعد حموم، جواد شکل مداد شد، شلوارشم دیگه براش گشاد شد
همسایه آخری یه خورده چیزه، چیز یعنی چیز ننه مرده چیزه!
مَرده ولی همه ش عشوه می ریزه، خودت بگیر دیگه، یه کم مریضه
پشت سرش حرف و حدیث زیاده، راه می ره با یه عالمه افاده
رفیقاشم برادر دینی ان، تصادفا البته قزوینی ان
یکی تو ذهنم داره چیزی می گه: داری دیوونه می شی، بسه دیگه
همه ش توهمه، توهم بده، فکرای کشدارتو هی کش نده
کی گفته خونه ات تو آپارتمانه؟ آپارتمانی کـ خیلی مامانه؟
ببین داری توی خودت می گندی، بسه دیگه به چی داری می خندی؟
به این کـ دیوونه شدم می خندم، دارم به رویای خودم می خندم
خونه ما توی آپارتمانه، آپارتمانی کـ خیلی  مامانه!

 

  آ.ن: داروین می گفت انسان ها میمون های تکامل یافته اند 
  و من کسی را می شناسم که هنوز تکامل  نیافته!  

  • آیدین