کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۶۹ مطلب با موضوع «شعر طنز» ثبت شده است

می رود سمت خدا از برما هو گویان

عده ای در پی او درغم و یا هو گویان

بنده در فکر که یک رهبر سو سی یا لیست

پس چرا امپری یا لیست چرا هو گویان!

عده ای شیعه ی اثنی عشری هم هستند

در بد حادثه یا ضامن آ هو گویان!

  • آیدین

دل نده! نه دل نده! دلدار را تحریم کن

غم بخور! هِی غم بخور! غمخوار را تحریم کن 

 

بی‌محلّی کن به گیسوی پریشان زنت

مدتی هم چشم مست یار را تحریم کن 

 

گر شدی بنّا، بنا کن خانه­‌ها را بی­‌ستون

هِی مهندس‌ناظر و معمار را تحریم کن 

 

یا اگر دکتر شدی بی­‌خود به مردم رو نده

بابتِ بی­‌پولی‌اش بیمار را تحریم کن 

 

یا اگر شاعر شدی، صرفاً بگو: «دیم دام دارام»

با شهامت شعرِ معنی­‌دار را تحریم کن

 

در یکی از بیت‌هـــــــــــــا،

شعـــــــــــــــــــــــــرِ

سپیــــــــــــــــدِ

پست‌مدرن

باش!

مولوی و حافظ و عطّار را تحریم کن

 

  • آیدین

دوستم از بس که می‌خواند زبان

می‌زند بیرون زبانش از دهان 

 

گفته از بس Can you speak English

رفته از یادش زبان مادریش 

 

کرده پشتش را به آداب و رسوم

گفته است: «I am blackboard in the room»! 

 

او که کلی شعر حافظ حفظ بود،

تازه گاهی چیزهایی می‌سرود، 

 

دور از آن احوال عرفانی شده

روزگارش «Just for fun»ی شده 

 

  • آیدین

چه  عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند


که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم

که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود

متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز
که بدانند همه،

ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم

همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان نیست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود

از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:

”مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!
  • آیدین
خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
... خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست/
پارتیهای محله پر شور و شوق و غوغاست
مادر بزرگه الان مازراتی سواره/
رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله..
خونه ی مادر بزرگه الان اپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
مادر بزرگه الان شلوار جین می پوشه/
کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه
مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه/
خرم سلطان و سنبل لامیارو میبینه
خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه حرفای خاصی داره
  • آیدین

گفتی شاید گفتم حتماً
گفتی حتما ؟ گفتم قطعاً

گفتم آذر گفتی اسفند
گفتم آبان گفتی بهمن

گفتم بندر گفتی ساری
گفتم کابل گفتی لندن

گفتم ویلا گفتی با تو
گفتی ماشین گفتم با من

  • آیدین

من ندارم زن و از بی زنی ام دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم

زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”

  • محمدرضا اکبری

یکی از بزرگان حکایت کند

اگر یک نفر نیمه شب چت کند

و با فرد بیگانه صحبت کند

و کم کم به چت کردن عادت کند

و یک ساعتش را سه ساعت کند

و هر شب به فردی محبت کند

به افراد قبلی خیانت کند

و با بی خیالی جنایت کند

  • محمدرضا اکبری

کبوتر با کبوتر باز باران با ترانه میخورد بر

بامش بیش برفش بیشتر آمدی جانم به قربانت ولی حالا

چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور خربزه

با پوست موزو میندازی زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره !

  • محمدرضا اکبری

کار داریم، خانه هم داریم 

چند تا کارخانه هم داریم 

 

تازه ما در میان مسئولین 

خدمت صادقانه هم داریم 

  • آیدین