کمی تا قسمتی طنز

جدیدترین مطالب طنز

به زودی همچین راه میفتد که کف کنید!

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۲، ۱۴:۴۷ - ناشناس
    عجب!
نویسندگان

۵۳۸ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

تو کابینتای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه گشتم

تو کابینتای پایینی دنبال ماهیتابه گشتم و پیداش کردم بالاخره

ماهیتابه رو گزاشتم رو گاز و توش روغن ریختم،  تو یخچال دنبال تخم مرغ گشتم یه دونه پیدا شد

با چندتا فحش برش داشتم

گاز رو با فندک سرخودش روشن کردم (چقد خوبه این تکنولوژی لامصب، کی حال داشت کبریت بزنه تو این هیر و دار )

یهو بوی گند سرکه خونه رو برداشت و دود و دود و دود

ماهیتابه رو شستم

تازه فهمیدم چرا روغنش بوی ترشی میداد!!

دسمال برداشتم تخم مرغی که از رو کابینت کف زمین افتاد و ترکیده بود رو پاک کردم!

چند تا فحش دادم و لباس پوشیدم ، رفتم از سرکوچه یه بسته ازین ناگ خوشمزه ها گرفتم

اومدم خونه تلویزیون رو روشن کردم و صداشو بلند کردم

داشت فوتبال میداد و تازه هم نیمه دوم شروع شده بود

روغن ریختم تو ماهیتابه (این دفعه روغن بود) ناگتا رو هم سُِر دادم توش و گزاشتم واسه خودش جلز و ولز کنه

یهو گزارشگر بی پدر داد زد

بازم گل

چه خبره آخه

زرت و زرت گل میزنه استقلال (دمش گرم! تا کور بشه هر کی نمیتونه ببینه " با تو ام آیدینا ") آ.ن: کوفت و فقط کوفت!

محو بازی روون آبی دلان بودم که بوی سوختگی اومد

اونجا بود که باز با فحش دادن رفتم تو آشپز خونه و دوباره ماهیتابه رو شستم ، روغن ، ناگت ، جلز و ولز

این دفه انگشتمم سوخت :(

اینجا ذوقمم گل کرد

یه چند تا گوجه هم قاج زدم و اومدم نمک بزنم دیدم نمکدون خالیه

با چند تا فحش کیسه نمکدونو پیدا کردم و پر کردم نمکدونو

بازم نمیومد

سولاخاش گرفته بود

بازم فحش!!

خب دیگه تموم شد و همه چی آمادست

قبل از خوردن مد شده عکس میگیرن میزارن اینستا

منم عکس گرفتم و گزاشتم اینستا : " همین الان یهویی ^_________^ "

 

بعله حالا وقت بخش خوشمزه بود و خوردن دست پخت خودم که با نه تا انگشتم درست کرده بودم ( یکیش سوخته بود و لااستفاده! )

نشستم جلو تلویزیون و با فحش و گوجه نوش جون کردم و در همین حین عکسم لایک میخورد

چقد خووووووووووبه ^___^

 

ک.ف : هیچ وقت گول فریب کاران رو در فضای مجازی نخورید. همین الان یهویی آخه؟!!!

  • حمیدرضا مرادی

دقت کردین وقتی یک زن خوب کار می‌کنه میگن مثل مرد کار می‌کنه اما وقتی یک مرد خوب کار می‌کنه میگن مثل خر کار می‌کنه :| چرا!!؟؟؟

آقا پسره بدبخت ماشین جور کرده میگن ماشین عروس! بعد با هزار بدبختی وام گرفته جشن گرفته بهش میگن عروسی! یه نفر به اون داماد بدبخت یه اعتنایی کنه خب!

کلا خواستم تو یه پست کوتاه عرض کنم اصلا اصلا و هزار اصلاًِ * دیگر در حق شما خانم‌ها اججاف نشده!

انقد حرص نخورین!

 

یک. ینی حمید و محمد حتی این پست قبلی رو نخوندن!!!؟؟؟

دو. تو دیدگاه‌ها با هم دعوا نگیرید.

سه. شاید بتونم چند وقت یه بار از این پستای کوچیک کوچیک بذارم.

چهار. ببخشید :( قربون همتون برم تنهایی :)

* پنج. راستی میشه واسه واژه‌ی تنوین‌دار کسره گذاشت!!؟؟؟

  • آیدین

 بعد از داریوش کمالی پست صوتی‌های ما به سمتی رفت که امشب آقای حسین کلهر مجری توانمند صدا و سیما می‌خوان برامون رابطه‌ی عکس بین چیزهایی که ما دوست داریم و میزان مفید بودن آنها رو توضیح بدن.

 

در ادامه‌ی پست همراهمون باشید.

   مشاهده تمام قسمت ها   

 

صبح یه روز آفتابی،شایدم ابری،یا نیمه ابری!
[زنگ آیفون]
بهزاد:دوستان دستم پُره! جان من ایندفه یکی دیگه بره درو باز کنه!
کمند:کار خودته!
بهزاد:ینی خوشم میاد فداکاری و حس نوع دوستی تو این دفتر موج میزنه!!...بله؟
-پیک موتوری هستم. یه بسته براتون دارم. اگه میشه بیاین پایین.
جلوی در
بهزاد:سلام... اِ!! پسر تو اینجا چیکار میکنی؟!
-آروم!! بذار بریم بالا اونا رو هم غافلگیر کنم!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بهزاد:بیاین که یار بی وفا بازگشته!
علیرضا:بهزاد زده به سرت؟!... پویـــا؟!
کمند:پویــا؟؟
پویا:مگه جن دیدین؟! آره دیگه! پویا!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

  • آیدین

 

فکرکنم از تب کنکور بسی سیر شدم

سنم از هجده گذشت و کمی هم پیر شدم

 

یاد دارم که کمی تا کَمَکی طنز شدم

در همه گفته ی افراد جهان، نقض شدم

 

من ندانم که چطور ممد یک طنز شدم

فکر کنم در نظرم شاعرکی فرض شدم

 

خواستم وارد وبلاگ شوم، منگ شدم

user خود زده و در پی یک رمز شدم

 

رمز خود را زده و وارد وبلاگ شدم

و بدیدم که من از دید همه پاک شدم

 

قصه* ای بود! که من در طی آن فوت شدم

کُنکُری آمد و من در پی آن out شدم

[*خانه ی سالمندان ]

 

کردم اندیشه و من در پی یک راه شدم

پس نوشتم من و از خواندن آن شاد شدم

 

ممدم!!! کز نظر دیده ی تان پاک شدم...

یاد دارید مرا؟ آری اگر، شاد شدم

 

چندروزی است که من شاعر 1Tanz شدم

جو گرفتست دگر! وارد یک مرز شدم...

 

«محمدرضا اکبری»

 

 

  ✔ با عرض معذرت بخاطر تاخیر یک ماهه ای که داشتم! عید رو تبریک میگم.

✔ همچنین معذورم بابت بد قولی راجع به پست جام جهانی! که البته آماده بود، اما نشد...

این مدت که نبودم، وب خیلی پیشرفت کرده خداروشکر، که باید از همه ی شما ممنون بود.

✔ بنابراین من هم بعنوان عضو این گروه تمام سعی خودم رو میکنم که کارهای ضعیفی از من نبینید.

✔ من، شاعر، نیستم!!! پس باز هم متذکر شوم که وجود هرگونه ایرادی در شعر من طبیعیه!

✔ داستان های کولاک و خانه سالمندان رو خوندم و از نویسندگان محترم و محترمه ممنونم که چون من بدجور درگیر کنکور بودم، نخواستند وقتم تو داستان ها صرف بشه و این بود که فوت شدم!:دی

این پست اول قرار بود بصورت صوتی رو وب بیاد، که همین موضوع هم تاخیر رو تشدید نمود!

✔دیگه هیچی دیگه،همین! خواستم بگم اومدم!

  • محمدرضا اکبری

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت                صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

«قاآنی»            

 

 

با پایان یافتن ماه رمضان، درهای رحمت خداوند بسته می شوند،
مواظب باشید لای در گیر نکنید!

 

تبریک :)

  • آیدین

 ?  می‌دانستید خرچنگها در عروسی‌هایشان نمی‌توانند دست بزنند!؟ فقط بشکن ریز میزنند! برید حال کنید با این اطلاعاتی که قرار است در اختیارتان بگذارم!!

 ?  بعد از ۱۰ سال فهمیدم مرحوم زی‌زی‌گولو نمی‌گفته دراکولا تا به تا ، بلکه می‌گفته

[زی‌زی‌گولو آسی پاسی، دراز کوتاه تا به تا]

 ?  آیا می‌دانستید وقتی لبهایتان را غنچه کنید دماغتان گشاد میشود؟

حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنی ضایع!

 ?  دوستان هیچ می‌دانستید اکثر تصادفات هنگام رانندگی رخ می‌دهند؟

:| می‌دونستید؟ پس بیخیال! برین بعدی!

 ?  آیا می‌دانستید، با شمردن حلقه‌های تن ماهی میتوان به سن کنسرو پی برد!؟

این روش در مورد درخت که کار می‌کرد. فک کنم اینجا هم بشه!

 ?  آیا می‌دانید، سر هر موضوعی که در خانه‌‌ی ما بحث می‌شود نتیجه‌اش این است که

من کی می‌خوام این وبلاگ کوفتی رو بیخیال بشم!؟

 ?  آیا میدانید، که در فیلم‌ها شخص گروگانگیر همیشه اصرار دارد پلیس همراهتان نباشد و همیشه هم هست؟

 ?  می‌دانستید که دکمه enter کیبورد هم پیر و فرسوده می شود و اصطلاحا به آن پیرینتر گفته می شود!؟

 ?  می‌دانید که چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی‌شود؟ برای اینکه ته دمش گره دارد!

  • آیدین

   مشاهده تمام قسمت ها   

 

- وای خدا! مردم از خستگی! بهار یه چایی بریز!
- مگه من آبدارچی ام؟! در ضمن "لطفا" رو نشنیدم!
- یعنی آدم گیر قوم مغول بیفته ولی کارش پیش این دخترا گیر نکنه! باشه! لطفا!
- حالا شد! ولی آقای سلطانی خودت میری واسه خودت چایی می ریزی چون من کلی کار دارم!
- خیلی ممنون! ببخشید زحمت دادیما!
- خواهش میکنم!!

(زنگ در)

بهزاد: در هم لابد من باید باز کنم!
بهار: پس چی!
بهزاد در را باز می کند! پرنیان وارد می شود.
پرنیان: سلام بچه ها! یه پیشنهاد دارم. کیانا هست؟
علیرضا: آره هست. تو اتاقشه داره خودشو میکشه یه تئوری ریاضی رو اثبات کنه!
پرنیان: پس نمیشه برم تو اتاقش؟
بهار: میخوای برو! ولی چک و اخم و برج زهرمار شدن های بعدش با خودت!

 

  • آیدین

اداره آب و فاضلاب:
در روزهای گرم تابستان بهتر است به جای استفاده از کولرهای آبی، از کولرهای گازی استفاده کنید.

 

آخه چرا؟؟ مگه باباهای محترم کار و زندگی ندارن!؟ مگه میشه اینقدر دقیق و حساس باشن تو مسئله‌ی پیچیده‌ی این سردکننده‌ی هوا!!؟ اصلا به نظر من دکمه روشن کردن کولر باید همه جای خونه باشه، اما دکمه خاموش کردنش در انباری زیر دبه سیرترشی. اصلا جدیدا محبت پدری همینطور اندازه‌گیری میشه! ینی شما اگه شخصی رو دیدید که کولر رو خاموش نمی‌کنه، مطمئن باشید هنوز پدر نشده! تا این حد!!!

کلید بهشت زیر پای مادران است و کلید کولر زیر دست پدران! بیایید از پدرهای سبزِ سرزمینِ گرممان بخواهیم تا ما را یاری کنند تا در این فصل گرم با روشن گذاشتن کولرها همه از هوایی خنک و مطبوع لذت ببرند ... :|

چند روز پیش سر یه موضوع بی‌ربط که حق با بنده بود با پدرم حرفم شد ایشون هم میخواست معذرت خواهی کنه، هم غرورش اجازه نمی‌داد. هیچی دیگه! طی یه حرکت انقلابی رفت کولر و روشن کرد! اصن عشق به خونمون برگشت!

میگن بهترین نوع خوابیدن، خوابیدن با پتو زیر کولره! خیلی خوبه! اصن تو زندگی یه دردهایی هست که فقط با خوابیدن زیر کولر خوب میشه! بنده که ساعات بسیار از عمرم را در حال استفاده بودم که پدر گرامی زحمت به هم زدنش را کشید!

بعد یک مشکل دیگه‌ای هم هست اینکه این کولرها روی ۲۴ درجه خیلی گرم، و روی ۲۳ درجه خیلی سرد هستند. الان من موندم این وسط خب! مثل صدای تلویزیون که رو ۱۷ زیاده رو ۱۶ کم :|

اداره برق :
در روزهای گرم تابستان بهتر است به جای استفاده از کولرهای گازی، از کولرهای آبی استفاده کنید‌ :|

 

     و سوال:

قدیما که کولر نبود!؟ باباها دقیقا چیو خاموش می‌کردند!؟

  • آیدین

 

تصور کنید در اتاق مشغول معاش هستید که متاسفانه هر نیم ساعت یکبار یک عدد یخچال (!) در اتاقتان را باز می‌کند، چند ثانیه‌ای به شما خیره می‌شود و سپس در را می‌بندد! بله. به این عمل انتقام می‌گویند! [!]

البته در مورد باز کردن یخچال بنده پیشنهاد می‌کنم کارخانجات لوازم خانگی درِ یخچال را شفاف بسازند. چون نه تنها یه نسل آدم فراخ (!) و روانپریش را نجات می‌دهند بلکه عمر مفید یخچال هم بالا می‌رود!

اصلاً این بازکردن در یخچال هم مشکل بزرگی‌ست. [برای اطلاعات بیشتر به یخچال گرایی مراجعه کنید]

انسان‌ها هنگام خوشحالی، ناراحتی، کسلی، بی‌حوصلگی و حتی هنگام تماس با تلفن هم در یخچال را باز می‌کنند، درونش را نگاه می‌کنند و دوباره می‌بندند. حتی مشاهده شده طرف در یخچال را می‌بسته و دوباره باز می‌کرده تا ببیند چیز جدیدی می‌آید یا خیر :|

البته بنده به کسانی که به طور مداوم سراغ یخچال می‌روند توصیه می‌کنم که فریزر را هم یه نگاهی بیاندازند، شاید بستنی‌ای، چیزی یافت شود!

هر چند یخچال خانه‌ی ما که وضعیتش مانند دل و جیبمان است! که البته از نقش من در پر یا خالی بودن یخچال هم نمی‌توان گذشت. وضعیت روحی یخچال ما با وضعیت جسمی من رابطه‌ی کاملا عکس وجود دارد.

به طوری که هنگام سلامتی کامل و به ویژه هنگامی که بنده گرسنه هستم تنها فرق یخچال مذکور با کمد خانه‌مان چراغِ درونش است و بالعکس. یعنی اگر منِ بخت‌برگشته مریض شوم (خدا نکنه!) یا به هر دلیلی اشتهایم کور شود، آن‌وقت است که از تخم طوطی آمازونی تا شتر بریان در فوق الذکر یافت می‌شود. حال تصور کنید ماه مبارک رمضان باشد و من احیانا بخواهم روزه بگیرم! حال بیا و تماشا کن!

در مورد چراغِ یخچال هم باید عرض کنم که این حقیر در ۱۱ سالگی فکر می‌کردم که شخصی درون یخچال پنهان شده و مسئول این امر است (بعد الان جوونای مملکت میان از شکست عشقی میخونن :|) که بعدها مشخص شد شایعه‌ای بیش نبوده!

 

       و سوال آخر از شما:

- در قدیم که یخچال نبود، انسان‌ها اوقات فراغت خود را چگونه سپری می‌کردند؟

  • آیدین